هیستری جمعی در تاریخ و پزشکی
در اروپا در قرنهای ۱۴ تا ۱۷ میلادی، گاهی گروههایی از مردم به ناگاه و بدون مقدمه دچار مشکلی عجیب میشدند: ناگهان گروههایی از مردم، گاه هزاران نفر، شروع به رقصهای عجیب و غیر قابل کنترلی میکردد، آنها فریاد میکشیدند، آواز میخواندند و ادعا میکردند که توهماتی را تجربه میکنند. این مشکل مردان و زنان و کودکان را درگیر میکرد، آنها تا وقتی از خستگی از پاد درمیآمدند به رقص ادامه میداند.
سال ۱۳۷۴ میلادی، رقصهای دستجمعی آلمان، یکی از اولین دفعات گزارششده این رقصهای عجیب بود، همهگیری مشهوری در سال ۱۵۱۸ در استراسبورگ گزارش شد.
آن زمان کسی نتوانست ماهیت این مانیای جمعی برای رقص را کشف کند، معمولا نوازندگان با حضور در این جمعها با نواختن موسیقی، سعی میکردند ذهن جمعیت را هدایت کنند و حملات را فروبنشانند، اما گاهی کار آنها تأثیر معکوس میگذاشت.
یکی از توجیهاتی که مذهبیها در آن زمان میکردند این است که این رقصهای جمعی وسیلهای برای تسکین تنشها و فراموش کردن درد فقر است. اما بعضیها هم مسمومیت، آنسفالیت و تشنج را علت مشکل میدانستند. در تابلوهای بسیاری هم مانیای رقص به تصویر کشیده شده است:
مردم در این زمان به یاد داستان فلوت سحرآمیز یا «فلوتزن هاملین» افتادند:
در شهر «هاملین»، موشها شروع کردند به زیاد شدن و آنقدر زیاد شدند که مردم دست به دامن شهردار شدند، شهردار هم چون نتوانست کاری کند، آگهی داد که هر کس شهر را از شرّ موشها راحت کند ، هزار سکه جایزه داره.
شخصی پیدا شد و ادعا کرد میتواند این کار را بکند. مرد هم رفت وسط میدان شهر ، فلوتش رو درآورد و شروع کرد به فلوت زدن. موشها یکی یکی و ده تا ده تا آمدند و جمع شدند و به موسیقی سحرآمیز او گوش دادند. وقتی همه موشها جمع شدند، مرد برخاست و راه افتاد و رفت طرف دریا ، موشها هم دنبالش . رفت و رفت تا کمر توی آب، موش ها هم همین طور و همه غرق شدند.
فلوتزن هاملین برگشت تا جایزهاش را بگیرد، ولی شهردار به او خندید و یه پاپاسی هم نداد. او هم دوباره رفت وسط میدان و این بار یه آهنگ دیگر زد …
چند دقیقه نگذشته بود که همه بچههای شهر جمع شدند و این بار او با بچهها از شهر بیرون رفت و هنوز هم که هنوز است برنگشته!
– در ۳۰ ژانویه سال ۱۹۶۲، در یک مدرسه دخترانه واقع در «کاشاشا»ی تانزانیا، حادثه عجیبی رخ داد، سه دختر شروع به خندههای بیمورد کردند، در کمال تعجب خنده آنها مسری شد و ۹۵ نفر از ۱۵۹ دانشآموز مدرسه را که بین ۱۲ تا ۱۸ سال سن داشتند، شروع به خندههای طولانی بیعلت کردند.
کسانی که مبتلا شدند بین چند ساعت تا ۱۶ روز خنده میکردند، معلمها درگیر نشدند، اما دانشآموزان دیگر نمیتوانستند روی درسهایشان تمرکز کنند. یک ماه و نیم بعد، دستور بسته شدن مدرسه داده شد.
اما با بسته شدن مدرسه و بازگشت دانشآموزان به خانهشان، این مشکل عجیب روشتای «نشامبا»، روستایی که محل زندگی چند نفر این دانشآموزان بود، را هم فراگرفت.
در ماههای آوریل و می، مجموعا ۲۱۷ نفر در این روستا دورههای خندههای بیمورد را تجربه کردند. در ۲۱ می مدرسه بازگشایی شد، اما در ماه جون، مقامات مجبور شدند، دوباره مدرسه را ببندند. در این ماه، همهگیری خنده به مدرسه متوسطه بوکوبا سرایت کرد و ۴۸ دختر دیگر را درگیر کرد، همهگیری دیگری هم در کانیانگراکا رخ داد و دو مدرسه پسرانه این منطقه بسته شدند.
– در اکتبر سال ۱۹۶۵، در یک مدرسه در بلکپرن، چند دختر به طور ناگهانی از سرگیجه شکایت کردند، بعضی از آنها غش کردند. در طی چند ساعت، ۸۵ دختر در این مدرسه با آمبولانس به بیمارستان مجاور برده شدند. علایم آنها شامل غش، ناله، به هم فشردن دندانها، نفسنفس زدن و گرفتگی عضلات بود.
بررسیهای لازم انجام شد و هیچ نشانی مبنتی بر آلودگی غذا یا هوا پیدا نشد. آن دسته از دخترهایی که کم سن و سالتر بودند، بیشتر مبتلا شده بودند، اما آنهایی که سن بیشتری داشتند، علایم را به شکل شدیدتر و طولانیتری از خود بروز میدادند.
پزشکان تشخیص دادند که علت مشکل هیستری است و یک پیادهروی سه ساعته و ترس از همهگیری فلج اطفال، افراد را مستعد بروز چنین علایمی کرده است.
– در مالزی در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی، در دخترهای محصل و زنان جوانی که در کارخانهها کار میکردند، به کرات حملات هیستری جمعی دیده شد، در فرهنگ محلی این باور وجود داشت که روحهای شرور در انها رخنه کردهاند!
– در مارچ ۱۹۸۳، ۹۴۳ دختر فلسطینی که بیشتر آنها محصل بودند و همچنین تعدادی از مبارزان زن فلسطنی، غش کردند و احساس تهوع به آنها دست داد. بلافاصله همه به اسرائیل مشکوک شدند که مبادا ماده شیمیایی مهلکی به کار برده باشد. اما باز هم بررسیها نشان دادند که هیچ مشکل بدنی یا آلودگی در کار نیست و مشکل باز هم روانی است.
– در سال ۲۰۰۶، در پرتغال یک شوی تلویزیونی پخش میشد که بین دخترهای نوجوان محبوبیت زیادی داشت، اسم این شو، توتفرنگی با شکر بود، در یکی از قسمتهای این شو، یک ویروس مهلک یک مدرسه را درگیر کرده بود، بعد از پخش این قسمت ۳۰۰ دختر در ۱۴ مدرسه، علایم مشابهی را از خود بروز دادند.
علایم آنها شامل، راشهای پوستی، نفستنگی و سرگیچه بود. شدت علایم باعث شد که مدیران بعضی از این مدارس، تصمیم به تعطیلی بگیرند. اما بررسیهای انستیتوی ملی طب اورژانس، نشان داد که هیستری جمعی در کار است.
– در سال ۲۰۰۷، در یک مدرسه روستایی در نزدیکی مکزیکوستی، شمار زیادی از دانشآموزان دچار دشواری در راه رفتن، تب و تهوع شدند.
– در سال ۲۰۰۸، در تانزانیا، ۲۰ دانشآموز همزمان غش کردند و ناهشیار شدند، تعدادی هم شروع به فریاد کشیدن و دویدن کردند.
– در سال ۲۰۱۰، در برونئی هم هیستری جمعی در میان دانشآموزان دختر رخ داد. این مسئله موجی از وحشت را در میان والدین، معلمان و مردم ایجاد کرد، بعضی از دانشآموزان ادعا میکردند که «جنی» شدهاند، انها علایم عجیبی را نشان میداند، جیغ میکشیدند، میلرزیدند و گریه میکردند.
– در اواخر سال ۲۰۱۱ و اوایل ۲۰۱۲، دخترهای یک دبیرستان در نیویورک هم علایمی شبیه سندرم تورت از خود بروز دادند، یعنی حرکات فیزیکی ناگهانی، تکراری و، بدون رتیم مشخص(تیک) انجام میدادند و اصواتی از خود خارج میکردند، این بار مقامات مشکوک به حمله تروریستی شیمیایی شدند. دخترهای دیگر و والدین آنها حادثه را به اطلاع رسانهها رساندند. در ژانویه سال ۲۰۱۲، تعداد بیشتری از دخترها مبتلا شدند. تشخیص آنها هیستری جمعی یا به عبارت صحیحتر اختلال تبدیلی یا conversion disorder بود.
– اولین مورد گزارش شده از هیستری جمعی در ایران در سال ۱۳۶۵ در یک مدرسه دخترانه در استان کرمان بوده است، به طوری که افراد مبتلا به صورت حاد دچار اضطراب و نگرانی شده بودند. در سال ۱۳۷۱ و بعد از واکسیناسیون کزاز نمونه گیری از هیستری جمعی در ۲۱ دختر دانش آموز در یک روستا از استان کرمان گزارش شد. بعد از تزریق واکسن علایمی به صورت غش و صرع کاذب، لرزش، اختلال دید، سردرد، تعریق و سوزش دست در یکی از دانشآموزان بروز کرد و به دنبال آن ۹ دانشآموز دیگر نیز علایم مشابهی را تجربه کردند. مورد سوم در سال ۱۳۷۳، در روستایی واقع در اطراف یزد رخ داد.
در اردیبهشت سال ۱۳۸۱ در روستایی واقع در اطراف شهرستان سردشت استان آذربایجان غربی، بیماری ناشناختهای شیوع پیدا کرد، بیماری از یک مدرسه راهنمایی دخترانه آغاز شد و شیوع آن فقط در بین جنس مؤنث بود، در مدت کوتاهی تعداد موارد به ۶۴ نفر رسید. مسئولان بهداشتی درمانی منطقه و استان تمام اقدامات لازم را با همکاری متخصصان مختلف منطقهای و کشوری جهت شناسایی بیماری انجام دادند و سرانجام تشخیص احتمالی هیستری جمعی مطرح گردید و تأیید شد. (+ و +)
معمولا ما انتظار نداریم که اختلالات روانی حالت مسری داشته باشند و در زمان کوتاهی یک جمع را درگیر کنند، اما مورد هیستری جمعی که علاوه بر موارد مزبور، موارد بسیار متعدد دیگری هم از آن گزارش شده (+)، خلاف این مطلب را نشان میدهد.
شاید واژه هیستری را قبلا هم شنیده باشید، اما این هیستری اصلا چیست؟ در بخش اول این مقاله در مورد جنبه «جمعی» اختلال مثالهایی را عنوان کردم، اما در اینجا بر اختلال به صورت فردی تمرکز میکنم:
هیستری یک به تعبیر درستتر اختلال تبدیلی، یکی از شایعترین علل مراجعه به بخشهای اورژانس است، این اختلال در زنان بیشتر دیده میشود و مبتلایان، بیحسی و مورمور شدن در اندامها، کری، کوری، حرف نزدن و فلج عمومی بدن یا علایم حرکتی نیز شامل حرکات غیرطبیعی، اختلال در راه رفتن، ضعف عمومی، فلج، لرزش، تیک و حرکات پرتابی و تشنجهای کاذب را از خود بروز میدهند. اما همه این علایم و نشانههای منطبق با هیچ بیماری بدنی خاصی نباید باشد. تشخیص کاذب بودن علایم با معاینه و تشخیص پزشک و رد علل بدنی صورت میگیرد.
استفاده واژه «تبدیلی» برای این بیماری، از نظریه فروید منشأ گرفته است، او عقیده داشت که اضطراب این بیمار «تبدیل» به علایم فیزیکی میشود.
جالب است بدانید که سرآغاز رواندرمانی را فروید زمانی شروع کرد که یک بیماری مبتلا به اختلال تبدیلی را بررسی و درمان میکرد، نام این بیمار Anna O. بود که نام مستعار برتا پاپنهایم است، فروید بر اساس داستان زندگی این دختر، کتابی نوشته است که پیش از این در «یک پزشک» معرفی کردهام، نام این کتاب «گزارش تحلیلی یک مورد هیستری» است که توسط انتشارات ارجمند ترجمه شده است. البته در این کتاب از نام دورا برای او استفاده شده است.
جان هیوستون، بازیگر و کارگردان سرشناس هالیوود و خالق کلاسیکهایی مانند شاهین مالت، گنجهای سیرامادره، کی لارگو، جنگل آسفالت، ملکهٔ افریقا، مولن روژ، ناجورها و مردی که میخواست سلطان باشد، در سال ۱۹۶۲، فیلمی به نام فروید ساخته است که در قسمتهایی از این فیلم در مورد درمان همین بیمار صحبت شده است.
برتا پاپنهایم، یک فمینیست یهودی اتریشی بود، علایمی که او را آزار میداد، سرفههای شدید، فلج سمت راست بدن، اختلالات دید و شونوایی و گفتار، توهم و کاهش سطح هشیاری بود که فروید و همکارانش در نهایت تشخیص هیستری را برای او مطرح کردند. یک سری مشکلات در زندگی او مثل ابتلای پدرش به سل، جداشدگی شبکیه و فراموشی، به همراه عوامل تنشزای دیگر باعث شده بود که به اختلال تبدیلی مبتلا شود.
خب! مختصری در مورد هیستری یا اختلال تبدیلی و تاریخچه آن صحبت کردم، اما درمان این اختلال چیست؟
یکی از مؤثرترین درمانها توضیح و اطمینانبخشی پزشکی است، پرواضح است که در این قسمت آگاهی و اطمینان همراهان و خانواده بیمار نقش زیادی بازی میکنند. پزشک باید به روشنی توضیح بدهد که این اختلال شایع است، منشأ بدنی ندارد، برگشتپذیر است و اینکه مبتلا، به تعبیر و تلقی جامعه یک فرد «روانی» نیست. ضمن اینکه باید پزشک توجه خاصی مبذول کند که مشکل جسمانی خاصی را از قلم نیانداخته باشد و تشخیص اشتباهی انجام نداده باشد.
ثابت شده است که کاردرمانی هم نقش مفید در درمان این بیماری دارد. درمان دارویی با داروهای ضد اضطراب و ضدافسردگی هم مفید هستند.
البته معمولا در کشور ما به خاطر تشریح نشدن این اختلال و عدم آشنایی توده مردم با بیماری، انبوهی از اقدامات، آزمایشات و تصویربرداریهای بیمورد برای این بیماران انجام میشود و معمولا این بیماران دست آخر و گاه از روی تصادف به روانپزشک، یعنی پزشکی که بیشترین کمک را میتواند به آنها بکند، مراجعه میکنند. در این میان علاوه بر عملکرد ضعیف رسانههای نوشتاری و دیداری، دانش اندک جامعه، عدم ارجاع درست از سوی همکاران پزشک هم نقش زیادی دارد، خانواده بیشتر بیماران، مخصوصا قشر تحصیلکرده ما هم غالبا نمیتوانند به خود بقبولانند که یک بیماری روانی میتواند به صورت نشانههای جسمانی بروز کند، بنابراین معمولا مدتها این بیماران از تخصصی به تخصص دیگر مراجعه میکنند.
در این مقاله در مورد هیستری جمعی صحبت کردیم، اما آیا بیماریهای روانی دیگری وجود دارند که جنبه مسری یا مشترک داشته باشند؟
بله! یکی از این بیماریها جنون یا سایکوز مشترک است که در پزشکی با واژه فرانسوی Folie à deux شناخته میشود. در این اختلال، علایم و باروهای هذیانی یک فرد به شخص دیگر انتقال مییابد. ممکن است بیشتر از دو نفر هم گرفتار بشوند که در این صورت از اصطلاحات دیگری برای اشاره به بیماری استفاده میشود. نخستین بار یک روانپزشک فرانسوی در قرن نوزدهم، به این نوع روانگسیختگی اشاره کرد. مورد او زنی به نام مارگارت بود که همراه همسرش -مایکل- درگیر این مشکل شده بودند، هر دوی آنها هذیان گزند و آسیب داشتند و باور داشتند که اشخاصی وارد خانه آنها میشوند، گرد و غبار پخش میکنند و کفشهایشان را میپوشند.
در این جنون مشترک، ممکن است که اول بیماری در یکی شکل بگیرد و به دومی منتقل شود، که در این صورت معمولا وقتی آن دو را از هم جدا نگاه میداریم، علایم در شخص دوم تخفیف مییابند. یا اینکه ممکن است به طور همزمان باورهای هذیانی در ذهن هر دو شکل بگیرد و هر دو به صورت مشترک بر محتوای هذیانی هم اثر بگذارند.
در دنیای سینما فیلم ۱۲ میمون با بازی بروس ویلیس، یکی از مشهورترین فیلمهایی که مقوله جنون مشترک در آن مطرح شده است.
اما یکی از جنبههای مشترک اکثر اختلالات روانپزشکی، کاهش عملکرد اجتماعی و کاری مبتلایان است. به همین خاطر در طول تاریخ بسیاری به این فکر افتادهاند که با استفاده از یک سری مواد شیمیایی غیرکشنده، با ایجاد جنون موقت در سربازان نظامیان دشمن، باعث آشفتگی آنها شوند.
جالب است بدانید که ارتش «هانیبال» در سال ۱۸۴ قبل از میلاد، با استفاده از گیاه بلادونا، سعی در ایجاد توهم و آشفتگی در سپاه رقیب داشت.
در دوران معاصر و بعد از جنگ جهانی دوم هم آمریکا تحقیقاتی در این زمینه با استفاده از مواد توهمزا مثل LSD، آنتیکولینرژیکها و داروهای خوابآور خاص، انجام داد ولی شواهدی مبنی بر استفاده و کاربرد عملی از این شیوه توسط آمریکا وجود ندارد.
در عین حال استفاده از اصطلاحات «هیستری» یا «هیستری جمعی» دهههاست که منحصر به پزشکان و روانپزشکان بقای نمانده است و به دفعات توسط جامعهشناسان و کارشناسان سیاسی و روزنامهنگاران، البته با «بار معنایی و مفهومی متفاوت» هم مورد استفاده قرار میگیرد.
آنها آنگاه از توجیه رفتار بیمنطق و نابخردانه جماعتی درمیمانند و مدلها و تئوریهای شناختهشده را در توضیح رویدادی ناکارآمد میبینند، به این اصطلاح پناه میبرند.
در عین حال گاهی هم در رسانهها، زمانی که جمعی مردم به ناگاه یک خرافه را باور میکنند و این باور نادرست همگانی میشود، از این اصطلاح استفاده میشود. در اینجا بد نیست به مواردی اشاره کنم:
– در سال ۲۰۰۶، در بمبئی شایع شد که آب رود «ماهیم کریک» که یک از آلودهترین رودخانههای هند است و آلودگیهای صنعتی زیادی به آن تخلیه میشوند، شیرین شده است، مردرم گجرات هم باور کردند که آب ساحل دریا هم شیرین شده است. بعد از این حادثه مقامات مسئول بسیار ترشیدند، چون با هجوم مردمی روبرو میشدند که میخواستند آبهای آلوده را بچشند!
– هند در سال ۱۹۹۵ هم تجربه دیگری از شیوع هیستریکگونه این عقاید را داشت، در سپتامبر این سال شایع شد که یک وقتی شخصی برای عبادت به معبدی در جنوبی دهلی نو رفته و شیر به خدای «گانشا» تقدیم کرده، قاشق شیری ناگهان ناپدید شده است و به عبارت دیگر مقبول گانشا قرار گرفته است. موجی از مردم با شیر روانه معبد مذکور شدند!
منابع: listverse – ویکیپدیا (+ و + و + و +) به همراه لینکهای داخل متن ( سایت یک پزشک )
آخرین نوشته های یک فراکاو را در ایمیل تان بخوانید – اینجا کلیک نمایید –
تازه ترین مطالب یک فراکاو:
[archives limit=15]
سلام. با تشکر از این نوشته ی جالبتون.من هم یه سری از این هیستری جمعی رو تو کتاب جهان هولوگرافیک خونده بودم. یه سوال داشتم.من فکر میکردم که بیماری هیستری یا اختلال تبدیلی بیشتر در گذشته وجود داشته و الان منسوخ شده. می خواستم بپرسم الان هم این بیماری به همون میزان گذشته وجود داره ؟ اگه جواب منفی هست علت تبدیل نوع بیماری های روانی در دوره های مختلف چی می تونه باشه؟
من زنی را دیدم که همسرش،بیمار بودو علیرغم مراقبت ها باز هم خالش بده و زن از این که هوسرش مریضه و نمیتونه کاری براش انجام بده ناراحته و. دور از چشم همه گربه میکنه تا همسرش و بقیه نفهمن که حال روحی او بده