کارن هورنای ، نظریه شخصیت و روان درمانی
نظریه روانکاوی اجتماعی کارن هورنای بر این فرض استوار است که شرایط اجتماعی و فرهنگی، مخصوصاً تجربیات کودکی، عمدتاً مسئول شکلدهی شخصیت هستند. افرادی که نیازهای عشق و محبتشان در کودکی برآورده نشده است، خصومت بنیادی نسبت به والدینشان پرورش میدهند و در نتیجه، از اضطراب بنیادی رنج میبرند.
خانم کارن هورنای معتقد بود که: بیاعتنایی والدین نسبت به کودک، رفتارهای نادرست در رابطه با کودک، رابطه نادرست بین والدین، غیرقابل پیشبینی بودن والدین و … سبب ایجاد شر بنیادین در کودک میشوند. به عقیده هورنای، ریشه فتنه و اختلالات روانی را باید در رابطه بیک کودک و والدین جستجو کرد.
چند کلیدواژه در نظریه کارن هورنای وجود دارد که به ترتیب برای شما توضیح میدهم:
۱- شر بنیادین: رفتارهای نادرست والدین و تجارب منفی کودک باعث بیزاری و تنفر کودک از والدین میگردد.
۲- خصومت بنیادین: کودک از یک طرف از والدیناش متنفر است و شر بنیادین در ساختار ذهنیاش ایجاد شده است اما از طرفی دیگر او برای برآورده شدن نیازهایش به والدین وابسته است، ترس از دست دادن توجه والدین و ترس از تنبیه شدن را دارد و امکان ابراز این شر بنیادین را ندارد. پس خصومت بنیادین در کودک شکل میگیرد.
۳- اضطراب بنیادین: وقتی کودک قدرت ابراز خصومت بنیادین را ندارد این خصومت واپسرانی میشود و به صورت ناهشیار تبدیل به اضطرابی بنیادین میگردد. خصومت بنیادین به کل دنیای بیرون و آدمهای پیرامونش، اشیا و … فرافکنی میشود و تبدیل به اضطراب بنیادین در کودک میگردد.
بر اثر اضطراب بنیادین، کودک ترسی همیشگی را در طول زندگی خود تجربه میکند و همیشه در انتظار بد رفتاری دنیا با خودش میباشد.
پس در نظریه کارن هورنای، به صورت خطی مراحل زیر طی میشود:
رفتارهای نادرست والدین »»» شر بنیادین »»» خصومت بنیادین »»» اضطراب بنیادین »»» رشد شخصیت ناسالم
ارتباط والدین با کودک در نظریه کارن هورنای:
- محبت واقعی به کودک:
در پیش گرفتن فضای عاطفی مثبت با کودک و شکلگیری رشد شخصیت سالم در کودک - رفتارهای خصومت آمیز و نفرت بر انگیز:
این نوع رفتارها منجر به خصمومت و اضطراب در کودک میگردد و سبب رشد ناسالم شخصیت کودک میشوند.
۱۰ نیاز روانرنجور در مواجهه با اضطراب بنیادین
کارن هورنای 10 طبقه از نیازهای روانرنجور را مشخص کرد که تلاشهای افراد روانرنجور را برای مبارزه کردن با اضطراب بنیادی توصیف میکنند:
1- نیاز روانرنجور به محبت و تأیید: افراد روانرنجور در جستجوی خود برای محبت و تأیید کورکورانه میکوشند دیگران را خشنود کنند.
2- نیاز روانرنجور به همسری قدرتمند: افراد روانرنجور به علت فقدان اعتماد به نفس، سعی میکنند خودشان را به همسری قدرتمند بچسبانند.
3- نیاز روانرنجور به محدود کردن زندگی در مرزهای تنگ: آنها اغلب تلاش میکنند توجه کسی را جلب نکنند، مقام دوم را به دست آورند و به بسیار اندک قانع باشند.
4- نیاز روانرنجور به قدرت: قدرت و محبت احتمالاً دو مورد از بزرگترین نیازهای روانرنجور هستند.
5- نیاز روانرنجور به بهرهکشی از دیگران: افراد روان رنجور اغلب دیگران را بر اساس اینکه چگونه میتوان از آنها استفاده یا بهرهکشی کرد، ارزیابی میکنند؛ اما در عین حال، میترسند دیگران از آنها بهرهکشی کنند.
6- نیاز روانرنجور به شهرت یا مقام اجتماعی: از طریق تلاش کردن برای اینکه اول باشند، مهم باشند، یا توجه دیگران را به خودشان جلب کنند، با اضطراب بنیادی مبارزه میکنند.
7- نیاز روانرنجور به تحسین شدن: آنها نیاز دارند به خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند تحسین شوند.
8- نیاز روانرنجور به جاهطلبی و موفقیت شخصی: افراد روان رنجور اغلب سایق نیرومندی برای بهترین بودن دارند – بهترین فروشنده، بهترین بولینگباز، بهترین معشوق-.
9- نیاز روانرنجور به خودبسندگی و استقلال: بسیاری از افراد روانرنجور نیاز قدرتمندی به کنارهگیری از دیگران دارند و از این طریق میخواهند ثابت کنند که میتوانند بدون دیگران روزگار خود را بگذرانند.
10- نیاز روانرنجور به کمال و آسیبناپذیر بودن: با تلاش سرسختانه برای کمال، «دلیلی» برای عزتنفس و برتری شخصی خود پیدا میکنند.
نکته مهم: افراد ناسالم و نوروتیک تنها به برآورده کردن یک نیاز بیشتر از سایر نیازها، اهمیت میدهند.
۳ استراتژی در مواجهه با اضطراب بنیادین از نظر کارن هورنای
۱- استراتژی مطیع و مهربان بودن: حرکت به سوی مردم
اگر من در برابر دیگران کوتاه بیایم، نیازهای من برآورده خواهند شد و دیگران به من آسیبی نمیرسانند.
::: پنهان کردن خصومت نسبت به دیگران و تسلیم شدن در برابر آنان :::
۲- استراتژی دشمنی و پرخاشگری: حرکت علیه مردم
اگر قدرت داشته باشم، میتوانم نیازهای خودم را برآورده کنم و دیگران نمیتوانند به من آسیبی بزنند.
::: شخصیت مستبد و زورگو – گاهی حتی با رفتارهای مودبانه نیز به دنبال سلطه بر دیگران هستند – .
۳- استراتژی دوریگزینی (منزوی): حرکت به دور از مردم
اگر از مردم دوری و روابطم را با آنان کمتر کنم، احتمالا دیگربه من آسیبی نخواهد رسید.
::: شخصیت دوریگزینی و منزوی
نکته مهم این است که افراد عادی بر حسب شرایط بین این سه استراتژی حرکت میکنند اما افراد ناسالم و نوروتیک صرفا از یکی از آنها استفاده می کنند.
- افراد نوروتیک در یک دایره معیوب گیر افتاده و هر بار بیشتر از آن استراتژی استفاده میکنند.
- آنها در برآورده کردن یک نیاز گیر میکنند و تلاشی برای تامین سایر نیازها ندارند و یک نیاز روانی همه زندگی فرد را در برمیگیرد.
۳ باید افراد نوروتیک از دیدگاه کارن هورنای
۱- بایدهایی از جنس «داشتن»:
من باید شغل خوبی داشته باشم!
آخرین مدل گوشی یا ماشین را داشته باشم!
بهترین لباس را باید داشته باشم!
۲- بایدهایی از جنس «عمل کردن»:
من باید مطابق با سن خودم رفتار کنم!
من باید مطابق با رسوم عمل کنم!
باید شنا یاد بگیرم!
باید بهروز باشم!
۳- بایدهایی از جنس «بودن»:
من باید کامل باشم!
باید بی عیب و نقص باشم!
باید موفق باشم!
افراد ناسالم در دام نیازهای دروغین خود زندانی میشوند و فاصله بین خود واقعی یعنی آنچه هستند و خود آرمانی آنان، یعنی آنچه دوست دارند باشند، فاصله زیادی وجود دارد. در این افراد آنچه توسعه مییابد، خود کاذب است.
هر چقدر خود آرمانی و اهداف بزرگتر باشند، تجارب شکست فرد بیشتر میشود و او دوباره اهدافی بزرگتر از دفعه قبل انتخاب میکند و دوباره شکستها تکرار میشوند. این دایره و چرخه معیوب پایانی ندارد!
افراد عادی نیز اهداف و آرمانهای دارند، تفاوت در انعطافپذیری و قابل تنظیم بودن آن است. افراد عادی بر خلاف افراد ناسالم و نوروتیک، در آرمانهای خود تجدید نظر میکنند.
از این مقاله لذت بردید؟! لطفا آن را در شبکههای اجتماعی به دیگران معرفی و هم رسانی نمایید.