درس اول- از خشم چه میدانیم؟
این یک دوره آموزشی است در ادامه درس قبلی – اینجا کلیک نمایید. –
باز هم لازم است یادآوری کنیم که خشم یک عکسالعمل حسیِ طبیعی به فشارها و نارضایتیهایی است که در زندگی روزمره برایمان پیش میآید. این طبیعی است که وقتی به هر دلیلی مانعی در راه رسیدن به آنچه میخواهیم برایمان پیش میآید، عصبانی شویم.
بیشتر وقتها این ما نیستیم که تصمیم میگیریم عصبی شویم، ولی بهرحال به ناگاه حسش میکنیم، بعضی وقتها حتی تا وقتی حس عصبانیت نیامده، نمیفهمیم عصبی شدهایم.
احساس عصبانیت اگر برای طولانی مدت تکرار شود، بدون اینکه اتفاق یا محرکی برای این حس وجود داشته باشد، به آن میگوییم «موود». حالتهای (موودهای) عصبی سریعتر به احساس عصبانیت، آن هم از نوع شدید منجر میشوند.
وقتی خشم شروع میشود، روی صدا، حرکات و وضعیت صورت و طرز فکر کردن تاثیر میگذارد. تازه محرکی برای وارد عمل شدن هم میشود. بعضی وقتها فکرهایی داریم که به عصبانیت میرسد، بعضی وقتها هم آن فکرها و عصبانیت یکجا بروز میکنند.
دانشمندان بر این عقیدهاند که هدف حسهایی مثل عصبانیت، هماهنگی و بسیج کردن کل سیستم بدن ما در پاسخ به محیط اطرافمان است. این اتفاق وقتی میافتد که ما هیچ شناخت و آگاهی به این قضیه نداشته باشیم. ولی ما به حسهایمان آگاهی داریم و وجود آنها را به شکلی در بدنمان درک میکنیم.
در اصل، حسهایی که با خشم از یک خانواده هستند، احتمالا بخشی از سیستم دفاعی مغز ما هستند که از میلیونها سال پیش ما را در برابر محیط، برای بقا و زنده ماندن، محافظت کردهاند.
برای دانستن جزئیات بیشتر، باید نگاهی به عملکرد مغز بیندازیم. به زبان ساده، ما در مغزمان در کنار بخشهای مختلف، بخش مربوط به «احساسات» و بخش مربوط به «تفکر» داریم.
خشم مانند بسیاری از حسهای دیگر توسط بخشی از مغز به نام سیستم لیمبیک یا سامانهی عصبی احساسی، کنترل میشود. خاطرات عاطفی در بخشی به نام غده بادامی مغز (آمیگدالا) ذخیره میشوند که محل آن داخل سیستم لیمبیک قرار دارد.
به دلیل وجود آمیگدالا و دیگر ساختارهای مغزتان، ممکن است چیزی که در حال حاضر موجب خشم و عصبانیت شما شده، ترکیبی از محرکی در زمان حال و تجربهای عاطفی از گذشته باشد. این «خشم کهنه» توسط مغز شما و به دلیل حمایت و محافظت از شما فعال میشود. عصبشناسان این حافظه را، «حافظه ضمنی» مینامند. این به این معنی است که ممکن است ما بدون اینکه حتی بدانیم چنین خاطرهای داریم، تاثیرات آن را تجربه کنیم.
این برعهده بخش تفکر مغز (همان عضلههای پیشانی/جلویی مغز) است که با احساس عصبانیتی که آمیگدالا و دیگر ساختارهای مغز ایجاد کردهاند، چگونه برخورد کند. به عنوان بشر متفکر، ما قابلیت یگانهای در میان سایر موجودات داریم. آن هم قابلیت انتخاب چگونه برخورد کردن با احساساتمان است.
خشم و عصبانیت الزاما منفی نیست، میتواند مثبت هم باشد.
خشم یک حس طبیعی برای همه ما آدمهاست. خشم نشانه این است که ما آسیب دیدهایم یا احساس خطر و تهدید میکنیم. یک زنگ خطر که میگوید انگار جایی یک ایرادی هست، یک چیزی درست پیش نمیرود. شاید زنگ خطر خوبی باشد برای اینکه با یک تصمیم به جا و به موقع خودمان را حفظ کنیم.
خشم و عصبانیت میتواند یک تخلیه سالم و درست داشته باشد. نگه داشتن عصبانیت و قورت دادن خشم و حرص، انرژی زیادی میگیرد و برای سلامتی هم مضر است. اگر خشممان را به درستی آزاد کنیم، میتوانیم ارتباطات بهتر و سالمتری درست کنیم.
یک مثال ساده: همسر شما عادت دارد همیشه به همه قرارهایش دیر برسد، از جمله قرارهایش با شما، وقتی قرار است جایی با هم بروید. خب طبیعی است که این موضوع شما را عصبانی و دلخور کند. پاسخ شما چیست؟ سعی میکنید بهانه بیاورید و دیگر بیرون هیچ قراری نگذارید و همه جا جدا جدا بروید؟
خوب شاید کارهای دیگری هم بتوان کرد. میتوانید به او بگویید چقدر ناراحت میشوید وقتی او همیشه دیر میکند، حس میکنید اصلا شما برایش اهمیت ندارید، به او بگویید که به شما بر میخورد.
همسر شما آن وقت ممکن است به خاطر شما و رابطهتان و روراستی شما خودش را کمی عوض کند، در رابطهتان هم تاثیر خوبی خواهد داشت.
این میتواند مثالی برای استفاده مثبت از خشم و عصبانیت باشد که تازه باعث میشود شما از دست خودتان راضی و خوشحال هم بشوید. چون اگر بتوانید راجع به احساساتتان با بقیه حرف بزنید، یعنی دارید به همه دنیا با صدای بلند میگویید:
«من برای خودم اعتبار و ارزش قائلم و میخواهم همه هم با من اینطوری رفتار کنند.»
بعضی وقتها هم حالتهای شدیدی از خشم و نفرت میتواند به یک تصمیم خوب اجتماعی تبدیل شود.
مثال جالبش یک موسسهی خیریه آمریکایی است به نام «مادران مخالف رانندگی در مستی» که راهاندازیاش توسط دو مادر بوده که بچههایشان را دو راننده مست در تصادف کشته بودند. دور و برخودمان هم زیاد باید از این خیریهها باشد که نقطه شروعش از یک خشم و حس نفرت بوده است.
کِی خشم و عصبانیت مشکلساز میشود؟
ما از نشان دادن خشم مثل هر رفتار دیگری منظوری داریم (مثل هر رفتار دیگری که از ما سر میزند). یعنی وقتی عصبانیتمان را نشان میدهیم، یا میخواهیم دیگران را متوجه خودمان کنیم که صدای ما را بشنوند، جوابمان را بدهند، ما را ببینند یا مشکلاتمان را حل کنند.
فقط، مشکل اینجاست که در ۹۵% از موارد، خشم و عصبانیت، وضع را خرابتر می کند.
از طرف دیگر همانطور که خشم میتواند کارکرد مثبت داشته باشد، میتواند تاوان و بها هم داشته باشد، و آن وقت اگر قیمتش از سودی که میبریم خیلی بیشتر باشد چه؟
نمونه تاوان و قیمتی که برای خشم و عصبانیت باید پس بدهیم:
– سلامتیمان: کسانیکه فشار خونشان به دلیل عصبانیت و خشم بالا میرود، سه برابر بیشتر از آدمهای دیگر در معرض بیماری قلبیاند.
– حس رضایت از خودمان و احترامی که پیش بقیه داریم: درست است که بعضی آدمها همیشه به خودشان حق میدهند که عصبانی بشوند ولی بیشتر آدمها بعد از اینکه عصبانی میشوند و رفتارهای عصبی از خودشان نشان میدهند، پشیمان شده و احساس میکنند پیش خودشان کوچک و بیاعتبار شدهاند. طرف دیگر قضیه هم، اعتبار و احترامی است که پیش بقیه دوستانمان، فرزندانمان، خانواده، همکاران و همسایهها ضایع میشود.
– روابطمان: شاید یکی از بدترین هزینههایی باشه که بابت خشم و عصبانیت کنترل نشده مجبور شویم بدهیم، دوستان و روابط خوب خانوادگیمان.
– پول، آزادی و عمرمان: شاید به نظر خندهدار بیاید، ولی بسیاری از مجرمان که در زندان هستند در یک عصبانیت و عکسالعمل کنترل نشده، یک خشم مهار نشده، وارد دعوا شدهاند و به خشونت فیزیکی دست زدند که حداقل بهای آن جریمه نقدی است تا حبس و حتی اعدام!
شاید لازم باشد کمی فکر کنیم تا ببینیم تا به حالا چقدر و کجا برای عصبانی شدن هزینه دادهایم؟ فکر میکنید ارزشش را داشته؟ خوب به آن فکر کنید! این اولین قدم است.
بعد سه روز از انتشار این نوشته آزمون مربوط به آن نیز درج خواهد شد….
** پی نوشت: متشکر هستم از بازدیدکننده عزیز برای آگاهی دادن به یک فراکاو:
++ منبع این دروس سایت درسنامه می باشد:
منبع: درسنامه
؟