بخش مشاوره
در این بخش شما می تونید سوالات خود را مطرح نمایید.
و جواب آن را از ما یا از دوستان خود دریافت نمایید.
موفق و موید باشید.
اگر می خواهید ما پاسخ آن را برای شما ارسال کنیم. پس:
لطفا نشانی رایانامه ( ایمیل ) خود را برای ارسال پاسخ از طرف ما درست وارد نمایید…
متن خود را به صورت پارسی بنویسید. سرعت خوانش پارسی ما از پینگلیشی خیلی بیشتر و بهتر است…
[contact-form] [contact-field label=”نام” type=”name” required=”true” /] [contact-field label=”رایانامه شما” type=”email” required=”true” /] [contact-field label=”وب نوشت شما” type=”url” /] [contact-field label=”متن پیام” type=”textarea” required=”true” /] [contact-field label=”همه قوانین را برای ارسال پیام رعایت نمودم!” type=”checkbox” /] [/contact-form]
خیلی باید منتظر جواب بمونم؟
میتونین لطف کنین جوابو برام ایمیل کنین ممنون
salam man ghablan inaro shenide budam ama age natunim ziad moasherat konim bayad chikar konim?man az pesare yeki az familamun khosham miad ama ma kheyli rafto amad nadarim va oun to hameye mehmuni ha nemiad vali vaghti ke miad man motevajeh shodam ke bazi moghe ha negam mikone ke ino khaharam ham motevajeh shode va behem goft ke fekr mikone ounam az man khoshesh miad man bayad chikar konam ke az ehsase oun nesbat be khodam motmaen besham?
من و همسرم مدت 2 سال است ازدواج کرده ایم. ما میخواهیم هردو از لحاظ روانشناسی بررسی شویم چون هر دومون احساس میکنیم خصوصیات منفی داریم که بهتره قبل از بچه دار شدن برطرفشون کنیم.
ولی نمیدونم باید به دکتر روانشناس مراجعه کنم یا به دکتر مشاور.
در ضمن اگه امکان داره تفاوت ایندو را بفرمایید.
با تشکر
حمید رضا
با سلام و خسته نباشيد خدمت دوست گرامي (ببخشيد من اسم شما رو ياد نگرفتم)
من 29 سالمه خيلي اجتماعي و خونگرم با تحصيلات فوق ليسانس صنايع . دو سال پيش با خانمي 27 ساله در يك موسسه فرهنگي هنري آشنا شدم كه تا سال گذشته روابطمون در حد تبادل نظر بود و خيلي خيلي معدود. تا اينكه روزي به من گفت كه من خيلي خوش صحبت هستم و صحبت كردن با من بهش آرامش عجيبي ميده و مي خواد با هم ارتباط داشته باشيم.
راستش من تا اون موقع به هيچ عنوان قصد ازدواج با دخترهايي كه ملاقات كرده بودم رو نداشتم چون برنامه ادامه تحصيل در آمريكا رو داشتم همونطور كه 90% هم دانشگاهيانم و هم كلاسيانم الان مشغول تحصيل و زندگي در آمريكا يا كانادا هستن. ولي ديدم اين خانم خيلي صادقانه احساسش رو با من در ميون گذاشته، دختر باشخصيتيه و صد البته خوش سيماست و من بهش علاقه مند شدم ضمن اينكه ديدم واقعا ارزشش رو داره همسفر و همراه من باشه براي همين خواستم بيشتر راجع بهش بدونم. براي همين در طول 3-4 ماه چند جلسه اي رو به قصد شناخت همديگه ترتيب دادم. به دليل مشغله كاري ماهي 1 يا 2 بار فرصت ديدار نداشتيم. و من متوجه شدم تفاوت هاي زيادي با هم داريم. مثلا اينكه اون دختر درونگراييه و من برونگرا بطوريكه وقتي من صحبتي رو پيش مي آوردم اون قفل ميشد و به فكر فرو مي رفت. من براحتي افكار و احساسم رو بيان مي كردم ولي اون هميشه در سكوت. من علاقه به محيط هاي پر شور و تكاپو داشتم و اون به محيط آرم. بمن ميگفت خيلي احساس تنهايي مي كنه و من سعي مي كردم از تنهايي درش بيارم. كم كم متوجه شدم فقط من هستم كه دارم خلاء هاي اونو پر مي كنم و رابطمون يكطرفست. اون هم البته متوجه شده بود كه تفاوتهامون مانع بزرگي برامون شده و ديگه بهتره ادامه نداديم. ضمن اينكه ميدونستيم جداييمون آزارمون ميده.من واقعا ناراحت شدم چون دلم ميخواست دست يه دختر گل كه همدمم باشه رو بگيرم با خودم ببرم. اون هم نارحت از اينكه نتونسته با من رابطه صميمي برقرار كنه. الان هر 2-3 ماه يكبار تماس ميگيره و ميگه دلش برام تنگه. و من فكر مي كنم راجع به احساسي كه داره مسوولم ولي نمي خوام تصميم سطحي بگيرم.
خيلي ممنون ميشم از راهنماييهاي سازندتون، اينكه اينقدر صادقانه نظراتتون رو بيان مي كنين و تاثير گذار هستين واقعا برام قابل تحسينه و ارزشمند.
اگر كه جزئيات بيشتري نياز هست دريغ نكنين.
اگر پاسخي داشتين از طريق اين ايميل من رو اطلاع بدين چون فرصت كمي براي مرور وب دارم.
amoo_yashar AT yahoo DOT com
salam . man pesari hastam 31 sale.mikhastam bedonam rahi hast baraye faramoshi? yani pak kardane ghesmati az hafeze?baraye bi tavaoti chetor?
سلام راستش سردوراهي گير كردم من يك بچه 4ساله دختر دارم باشوهرم بقدري اختلاف داشتم كه ديگه سردشدم واصلا نميتونم اجازه بدم به من دست بزنه الان مثل خواهر وبرادرميتونم باشم راستش مانامزدبوديم اختلاف زيادداشتيم بعد عروسي زياد شد اون به خانوادهخودش زياد رسيدگي ميگرد چون بزرگ خانواده بوده البته حقوق بازنشستگي ميگرفته خواهر كارميكرندوچندتا برادر داشتند ولي همه به زناشون اهميت ميدادن شوهرمن به اونها زياد ميرسيد وعلاقه زياد به عكس سكس داشت وخودارضا ميكرد وداروي بي پريدن2 وتري فلوپريزن5ميل ميگرند كه بعدا فهميدم تااخرعمربايدبخورداوناوايل كه نامرتب ميخوردچرت وپرت ميگفت دعواميكرديم چندبار قهر دعوابزرگتر اشتي دادن تاايكنه پارسال توي دانشگاه ازيك شخصي خوشم اومدمن باشورم قهر كرده بودم خونه مادرم بابچه 8ماه جداماندم كارهاي طلاقانجام دادم اونحق طلاق دادبرگشتم باز داعواكرديم رفت همه جا ابروي من برده شعبه مركزي محل كارم گفت من دزدم ….خلاصه توي اين مدت بااون پسرسربعضي چيزهاونامشخص بودن تكليف من واحساس گناه رابطه قطع شدوبه اصرارخانواده وخودش بخاطر بچه برگشتم الان 9ماه باهم هستمولي هيچ احساسي ندارم هركاري ميكنم باخودم كلنجار ميرم دوستش داشته باشم نميتونم به سختياجازه سكس ميدم حتي من مثل مرده ميخوابم تااون كارش تموم بشه بعدش حس بعدي دارم به اينكه بهتر بشه بدترشده از دوميليون درامد ماهي 400هزارگفته ميدم خوردوخوراك پوشاك خودمو بچه اونم تقسيم برطول هفته يك جانميده به قولش اعتماده نداره اونم يكيدوروزميگه مگر نه خودش توي اين چندماه ميخريد به خاطر تمايل نداشتن من به سكس اذيت ميكنه پول تلفن 10تومان بيشتر بشه توبده حق نداري حمام بري موبايلت زنگ كاري نخوره ….منم كارطلاقم پيش رفته سه روزبيشتر وقت ندارم به صورت غيابي نميدونم چي كاركنم عاشق بچه هستم دختركارم نماينده بيمه دفتر دارم شوهرم مهندس مكانيك وسيزده سال اختلاف اگربچه نبود جداميشدم بدون هيچ فکري گرچه مخلف کارم هست
سلام فریبا خانم. فقط به شوهرت فکر کن. هرگز به فکر طلاق نباش. هر وقت شوهرت را می بینی سعی کن به او لبخند بزنی. در مسائل جنسی سعی کن تو شروع کننده باشی و به سمت شوهرت بروی و لباسهایش را کنار بزنی و…. سعی کن رابطه جنسی با او را بیشتر و بیشتر کنی حتی اگر میل هم نداشته باشی این کار را انجام بده. البته با لبخند. رفته رفته خداوند بین شما انس و الفت قرار خواهد داد و از زندگیت لذت خواهی برد لبخند به او را فراموش نکن.
سلام
من 16 سال دارم و می خواستم بدونم که چگونه تمرکز رو روی کاری که انجام میدیم داشته باشیم
باتشکر
با ایجاد علاقه به چیزی تمرکز هم خودبه خود ایجاد می گردد سعی کن به آن چیز علاقه مند شوی
باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
من دختری 24 ساله ، دانشجو و کارمند هستم ، خانواده فهیم ، پشتیبانی دارم و از این بابت خداوند را شاکرم . هشت سال است بیماری تریکوتیلومانیا دارم وبه خود آسیب میزنم . به روانپزشک مراجعه کردم اما جوابی حاصل نشده است . بهرحال مصرف داروها را ادامه میدهم . اما مشکلی که دارم و بابت آن از شما تقاضای همراهی دارم اینست که از حدود یکسال قبل وقتی احساس تنهایی شدید ( در حالیکه خانواده همیشه همراهم هستند و محبت دارند ) می کنم به راحتی دروغ می گویم بعنوان مثال : حدود یکسال از یکی از سروران عزیز و اساتید مجرب سایتی مشاوره گرفتم هر لحظه همراهم بودند اما کم کم وابستگی به ایشان یافتم حتی گاهی اگر دیر جواب میدادند گستاخی می کردم و نزدشان شاکی میشدم اما با حرفهایشان آرام می گرفتم . مدت مشاوره طولانی شد . من قبلا طعم طرد را چشیده بودم و تصمیم گرفتم تا قبلا از اینکه مشاور مرا بی پاسخ و یکباره ترک بگویند خودم راهی را بروم که مسیر برگشت نداشته باشد بنابراین از طرف یکی از اقوام به مشاور پیام دادم که سمیرا خودکشی کرد ( تا مجبور شوم به مشاوره خاتمه دهم ) . اما بعد خاتمه مشاوره از تنهایی گریه می کردم ، شبها بسیار گریه می کردم . به تنهایی نمی توانستم از پس افکارم بربیام پس مجدد پیام دادم از طرف سمیرا یعنی خودم به مشاورم . مشاور عزیزم شاید تصور کردند خداینکرده من قصد استهزاء دارم مرا کنار گذاشتند چند ماهی می گذرد فقط با یاد حرفهای مشاورم که از آنها پرینت گرفتم زندم ، و همیشه در اتاقم گریه می کنم حتی حالا . اما من قصد بدی نداشتم پس چرا اینهمه تقاص پس میدم ؟
موضوع مراجعه من به مشاور عزیزم در آن سایت مشکلم بشرح ذیل بود :
مریم همکارم بخاطر پست اداری کنارم زد ، در سالن شرکت گیج راه میرفتم و گریه می کردم . وارد اتاق آقای مهندس ش شدم . با من حرف زدند جدی ، محکم . گفتند آدمی ملتی رو به آتش میکشه از همه هم ریش سفیدتره اونوقت شما خانم ش مقصر نیستید اینجوری گریه می کنی . با حرفهای مهندس ش آرام گرفتم . بعد مریم ماهها گریه کردم مثل خواهر بودیم حتی نزدیکتر . حرفهای مهندس ش زنده ام کرد از ایشان راهنمایی گرفتم چه در مسائل خصوصی و چه در اداره چون بعد ماجرای مریم از واحد مریم رفتم . با تشویق مهندس ش به کار چسبیدم ، موفق بودم ، پیاده روی می کردم ، عبادات را بموقع انجام میدادم ، کلاس کامپیوتر رفتم . تا اینکه بعد مدتی مهندس ش از من پرسیدند پدرت می فهمد از من راهنمایی می گیری ؟ گفتم : بله ( من هیچوقت چیزی را از پدر و مامان خصوصا پدر پنهان نمی کنم ، آگاهی آنها به من آرامش میدهد ) . مهندس ش گفت : پس دیگه مزاحم نشو و منو شرمنده پدرت نکن . پرسیدم شرمندگی ؟ چرا ؟ گفتند مزاحم نشم . عصبانی شدم خیلی . تا آنموقع به این فکر نکرده بودم یه مرد جوان مجرد 26 ساله را محرمم ساخته ام فقط گاهی به یادشان که می افتادم اشکم در میآمد و می گفتم اگر ایشان داداش من بود هیچ غمی نداشتم خوشابحال خواهرشان . مرتب می پرسیدم چرا و ایشان بی شعور خطابم کردند . بعد مدتها که از ماجرای مریم می گذشت حالا مسئله مهندس ش پیش آمد شب و روز گریه می کنم بخدا خیلی سنگینه یه آقا اینطوری باهام حرف بزنه و نظرش در مورد یه خانم این باشه مزاحم!؟
الان من به قول مهندسش آدمی بی شعورم ، موش افتاده در سطلم . مشاورم می فرمودن فراموشش کنم اما من باعث ناراحتی ایشان هم شدم یه مزاحمم . من یه خانواده خوب دارم اما خستم ، مدام گریه می کنم ، چیزی برایم معنا ندارد ، در پی این هستم که مشاورم خانم کهتری من پاسخم را بدهند اما ایشان از من متنفرند . من بدم . من بی احساسم . هیچوقت نخندیدم فقط گوشه ای نشستم به خودم صدمه زدم . اما تا کی ؟ من تقاص چی رو باید پس بدم ؟ آخه چرا خانم کهتری من فکر کردن من قصد مسخره کردن دارم بخدا دست خودم نیست یهو خیالبافی می کنم حتی خودم باورم میشه و کلی گریه می کنم . چرا هیچکس درکم نمی کنه ؟ چرا مهندس شاه تقی باهام اینطوری رفتار کرد ؟ چرا خانم کهتری عزیزم مشاورم اینطوری کنارم گذاشت ؟ چرا مثل بقیه نیستم ؟ تا کی دارو بخورم ؟ از قیافه خودم تو آینه با صدماتی که میزنم وحشت دارم . خدای من ، تا کی فقط مثبت فکر کنم ؟ من حتی این احساس تنفر رو هم ندارم تا از مریم متنفر باشم باهام بازی کرد . من مریم رو دوست دارم هنوز ، من هنوز مشاورم رو دوست دارم و حرفهاش آرومم می کنه ، شبها با عکسشون حرف میزنم و مشکلمو میگم . من میخوام زندگی کنم مثل بقیه یاد بگیرم شادی یعنی چی ؟ مشاورم باهام حرف نزنه دارم دیوونه میشم . چرا طردم کردین بی جواب ؟ شما رو بخدا حرف بزنید
باسمه تعالی
با سلام . چطور میتونم اتفاقات گذشته رو سریعتر فراموش کنم ؟ آیا راهی است ؟
باسلام مردی 43ساله هستم ودارای همسرو دودختر 7و11ساله هستم منظم و متعد به خانواده می باشم وابراز علاقه روزانه من بهمسرم برایش علی السویه وقدری نخ نما شده علیرغم ابراز علاقه وتعاریف فراوان من ازایشان درحضور بچه ها و دیگر افراد ان علاقه که مردان ازهمسرشان دارند را ازایشان نمی گیرم با توجه به وضع زنها ی مختلف در جامعه وهمچنین اعتقاد ات مذهبی بنده به گناه نکردن در منجلاب وبرزخ فکری پاک بودن مانده ام مرا برای رضای خدا و نوع دوستی راهنمایی فرمایید من درسن 15 سالگی مادرم را ازدست داده ام وخواهرم نیز فرد ی نبود که خلا عاطفی مادرم را برایم پرکند و همچنین همسرم با انرژی و اکتیو و شاد نیست ونیمه افسرده است و همیشه درگیر گرفتاری خانواده بحران زده پدری اش است اگر مرکز روانکاوی یا مرکز مشاوره خصوصی یا دولتی سراغ دارید بمن معرفی کنید من ساکن تهران -فلکه دوم صادقیه هستم تلفن همراهم -09122706845میباشد
باسلام قریب به یکهفته قبل برایتان این سوال مطرح کردم وهنوز پاسخی دریافت نکردم من ازیامیلهای که برایم ارسال میکنید متشکرم ولی هنوز پاسخ بمن ندادید13890719
سلام.من دختری 15 ساله هستم.من چند همکلاسی دارم که از ابتدایی تا الان که دبیرستانیم با هم دوستان خیلی صمیمی هستیم.از زمان راهنمایی اخلاق اونا عوض شد.دوستان من خیلی از خود راضی هستند و دیگران رو مسخره میکنن مسخره ی مو،قیافه،هیکل و … .مسخره ی من رو هم خیلی میکنن دیگه طوری شده که من اعتماد به نفسم را کامل از دست دادم و تمام حرف هایی رو که به من میزنن رو باور میکنم و دیگه فکر میکنم که واقعا همینطور هستم که اینا میگن بعضی مواقع از خودم بدم میاد و نمیدونم چیکار کنم.اوایل فکر میکردم که از روی شوخی و خنده این کار رو میکنن اما بعد متوجه شدم که اینطور نیست.خیلی احساس برتری در برابر همه میکنن.هنوز ما با هم در یک مدرسه و در یک کلاس هستیم.من دوست دارم که اونا به من اهمیت بدن و با من خوب رفتار کنن. من باید چیکار کنم؟
سلام من منتظر پاسخ شما هستم
مدیر وبلاگ:
برای نازنین عزیز:
در کل انسان علاقه زیادی به محبت کردن و محبت دیدن دارد و همه به دنبال آن هستیم. اما انتظار و توقع خود را نیز نباید همیشه برای این مورد آماده کنیم. بهتر است کمی از این که همه باید با شما خوب باشند و رعایت حال شما را داشته باشند خودداری نمایید. اگر می خواهید بهتر زندگی کنید دیگران را ملاک اعتماد به نفس خود قرار ندهید.
اعتماد به نفس اعتماد به نفس چیزی است که ما از دنیای بیرون می گیریم و عزت نفس چیزی است که ما از خود قلمداد می کنیم و ارزشش بسیار بیشتر از است سعی کنید با تکیه بر شناخت خویش و عزت نفس زندگی کنید نه با اعتماد به نفس که دیگران به ما می دهند…. از آنان بخواهید در مورد شما رفتار و اظهارات خویش را اصلاح نمایند…
موید باشید….
سلام ممنون از راهنماییتان
با سلام
زنی 27 ساله هستم که بعد از 9 سال دوستی با شوهرم ازدواج کردم. البته در پایان 7 سال آشناییمون چون همسرم ساکن مناطق محروم بود و نتوانسته بود انتقالی بگیرد و خانواده ام هم مخالف بودند مدتی از هم جدا شدیم. من در این مدت که 9 ماه طول کشید نامزد کردم اما همسرم اینقدر به مادرم زنگ زد که نذاشت فکرم متمرکز نامزدم باشه و نامزدم منو ترک کرد. بعد از این مورد من بهش زنگ زدم و اون بهم گفت که اگه این بار بری می کشمت.من قضیه نامزدیمو در حد اطلاعرسانی بهش گفتم ولی گفت مشکلی نداره. شوهرم 11 سال زندگی تنها و مجردی داشته. ما با هم عقد کردیم و دوره عقد خوبی هم داشتیم ضمنا سکس هم داشتیم 20 روز مانده به عروسیمون همسرم با خوندن sms هام به نامزد قبلیم که فرامو شکرده بودم از گوشیم حذف کنم کلا تغییر کرد اصلا می خواست منو طلاق بده اون به من می گفت تو به خاطر نامزدت منو ول کردی ولی بهم گفتی به خاطر خودت رفتم که دیگه معطل نشی چون تا انتقالی نگیری نمی تونم بیام پیشت. ضمنا اون انتقالیش درست شده بوده ولی به من نمی گفته و منو از فشار خونه که باعث شد اون تصمیم رو بگیرم رها نکرد.همچنین اون توی مدتی که قبلا با من دوست بوده با دختر های دیگه هم ارتباط داشته. من اینقدر التماسش کردم به پاش افتادم حتی قصد خود کشی کردم که حاضر شدمراسم عروسیمون برگزار بشه بعدشم با من خوب بود ولی اصلا علاقه ای به سکس نداشت.تا اینکه دیدم با چند تا دخترای قبلی sms و تلفن داره. کلی گریه کردم خواستم برم اما گفت بمون موندم ولی شک داشت دیوونم می کرد.خلاصه حرفهای بدی شنیدم که مثلا: “دلم می خواست می رفتم دختر مورد علاقمو بهش پیشنهاد میدادم بعد دلهره می گرفتم که بهم چه جوابی می ده” یا”تو اصلا اون چیزی نیستی که من می خواستم”یا “بهت ترحم کردم توی این مدت 9 سال و ترسیدم اگه ترکت کنم آه بکشی دودمانم به باد بره” خیلی زجر کشیدم ضمنا توی شهری که زندگی میکنم تنها هستم البته شو هرم هم تنهاست. من عاشق شوهرم هستم ولی توجهش خیلی به من کمه و همش میگه دارم گذشته رو نبش قبر میکنم دائم آه می کشه. ما 4 ماهه که پیش روانشناس میریم اون کمی بهتر شده ولی گاهی اوضاش به هم می ریزه.نسبت به سکس سرده و من همیشه شروع می کنم که این خیلی آزارم میده و سرخوردم کرده.ضمن اینکه خانواده شوهرم عاشق من هستند. هم از همه دختراشون زیباترم هم تحصیلات و هم خانواده و هم شهری که ازش اومدم و هم شغل و درآمد و موقعیت اجتماعیم بهتره . با همه وجودم هم به شوهرم وفادارم و بهش عشق می ورزم.از هر کاری هم که قبل کردم توبه واقعی کردم نمی دونم چه کنم که شو هرم عشقش برگرده چون خیلی از حرفهایی که میزنه واقعی نیست و اون دوسم داشته چه کنیم که بازم احساسش برگرده.اون کلا خیلی لجوج هست و فکر میکنه که همیشه درست میگه وخیلی هم کینه ای هست.افسوس گذشته رو خیلی می خوره.31 سالشه ولی عادات کودکانه و علایق کودکانه داره.و مرتب میگه نمی تونم گذشته رو فراموش کنم.خودش میگه قبل از ازدواجش همه کار کرده و روابطش تا سکس نهایی هم پیش رفتن.نظرش اینه که باید با یک دختر نوجوون ازدواج می کرده که توقعی از زندگی نداشته باشه. ولی من فقط ازش عشق می خوام که فکر نکنم زیاد باشه ولی بهم نمی ده. راهنماییم کنید تو رو خدا که توی این غربت با درد تنهایی و بی محبتی چه کنم تا مرز خود کشی هم پیش رفتم.
باسلام و خسته نباشيد مدتي است مه براي بنده كتاب يا نوشته اي ارسال نمي گردد در صورت امكان كتابهاي روانشناسي يا مقالات در خصوص سلامت روح و روان و نياز مبرم به يك طرح تحقيقي دارم كه از عنوان رفته تا فرضيه ها متغيرها – بيان مساله و خلاصه يك طرح تحقيقي كامل باشد بي زحمت در ايميل اينجانب قرار دهيد. و زحمت ديگر اينكه يك برنامه مستند راز 1/2//3 را مي خواهم كه فيلمش يا كتاب بصورت صوتي باشد در ايميل اينجانب قراردهيد كه از لطف شما بي نخهايت سپاسگزارم. با تشكر فراوان از زحمات شما(لطفا مشخصات بنده مشخص نگردد).
سلام . من به کار مشاوره و به دست آوردن تجرب تو این زمینه خیلی علاقه مندم. میشه بگید چه کتابهایی رو باید برای به دست آوردن تجربه تو این زمینه مطالعه کنم؟ منظورم کتابهایی یه که کمک میکنه به شناخت بیماریهای روحی در حیطه ی کار یک مشاور نه روان شناس البته روانشناسی م بد نیست ولی مشاوره به نظرم بهتره منظورم اینه که کمک بدون داروی شیمیایی .ممنون
جایگاه زن صیغه ای در خانواده:
مدتی پیش با یک خانمی از طریق مشاوره حضوری آشنا شدم که یک سال قبل از همسرش جدا شده بود وصاحب دوفرزند بود که هرکدام 4و5 ساله بودند . پس از چند بار مشاروره در مورد فرزندان و مشکلات روحی خودش متوجه شدم که از نظر مالی دچار مشکل است بنابراین مقداری کمک مالی به صورت متوالی به ایشضان نمودم مدتی گذشت وباهم از طریق تلفن وگاها مشاوره حضوری در ارتباط بودیم که متوجه شدم به من علاقه مند شده و من که مردی 45 سابه ودارا زن وفرزند بزرگ بودم نمی توانستم همیشه با وی در ارتباط باشم . بالاخره با اصرار ایشان بدون توجه به عوافب آن اقدام به صیغه نمودن ایشان کردم وحدود 8ماه با هم بودیم تا اینکه خاننم از طریقی متوجه جریان شد . تعادل روحی خویش را از دست داد تا جایی که اقدام به خود کشی نمود ولی به خیر گذشت ومن به او قول دادم که این زن را فراموش کنم و این کار را کردم حدود 9 ماه هست که با آن زن ارتباط ندارم و کمک مالی من نیز به او وفرزندانش قطع شده خوشبختانه زن قانع ومنطقی بود واصرار به ادامه نکرد ونخواست زندگی من خراب شود ولی هنوز امیدوار است که با من باشد . و خود را محبوس کرده تا به امید اینکه من برگردم وهمسرم نیز می گوید اگر اورا نگاه کنی من خود کشی می کنم .به نظر شما چه کنم
با سلام من پسری 20ساله هستم و نا امید و بی انگیزه چون فکر میکنم هیچ استعدادی ندارم
راستش قبلا فکر میکردم که خدا هر انسانی رو افریده حد اقل یه استعداد هم بهش داده
ولی الان به این نتیجه رسیدم که هیچ استعدادی ندارم
هیچوقت یادم نمیره که( توی یه جلسه دوستانه با هم سن و سالام در بسج بودم نوبت به من رسید که بگم چه استعداد و توانایی دارم و من بر خلاف بقیه حرفی برای گفتن نداشتم و برای اینکه حرفی زده باشم رشته تحصیلیم رو گفتم که اگه راستشو بخواین تو اون هم توانایی خوبی نسبت به بقیه ندارم)
واسه همین الان بسیار تنبل شدم و انگیزه ای ندارم و صبح از خواب بیدارنمیشم و کلاس ساعت11 رو هم خواب میمونم و 7 واحدم به خاطرغیبتهای زیادم داره حذف میشه————-منتظر جوابتون هستم با تشکر
با سلام
من زنی هستم 32 ساله و دارای یک پسر 10 ساله من و همسرم زندگی خیلی خوبی داریم و هر دو تحصیلکرده هستیم و من شاغل نیز هستم
مشکلی که ما داریم پسرم است اون نسبت به من خیلی پرخاش می کنه و به محض اینکه با اون کوچکترین صحبتی می کنم مثلا می خوام در درساش کمکش کنم شروع می کنه به داد و فریاد و گاهی حرف های زشت هم به من می زنه و این مسئله خیلی خیلی منو ناراحت می کنه ضمنا من از نظراطرافیانم فردی شاد و خوش برخورد هستم و توی خونه با پسرم هم همینطورم ولی اون اصلا به حرفهای من گوش نمی ده و همیشه به من گوشزد می کنه که من مامان خوبی نیستم ،گاهی اوقات هم اونقدر آدمو بوس می کنه و بغل می کنه که واقا شورشو در می یاره
همچنین وقتی می خواد درس بخونه اگه یاد نداشته باشه همون اول کتاباشو پرت می کنه و حسابی داد و فریاد راه میندازه و بعد که آروم شد کلی عذرخواهی می کنه اونقدر که دیگه حوصله آدم سر می ره و بعد می شینه و کارشو انجام می ده
چون به من هم اجازه نمی ده که خیلی تو درساش کمکش کنم بعضی از درساش جدیدا ضعیف شده
ولی توی مدرسه بچه ی مظلومیه و از نظر اخلاقیو درسهای شفاهی معلمش ازش راضیه ولی دیکته و ریاضیش چون بی دقته ضعیفه
ممنون میشم اگه منو راهنمایی کنین که با اون چه برخوردی داشته باشم و چه کار کنم که به من و پدرش احترام بذاره وحرفمون رو گوش کنه
و درساش هم بهتر بشه
مدیر وبلاگ: برای سارا
باسلام
ابتدا از شما به دلیل این که دیر پاسخ پیامتان را دادم عذر خواه هستم.
فرزند شما به سمت دوران نوجوانی و استقلال پیش می رود و بهتر است به احساس استقلال ایشان احترام بگذارید
اما در نوع برخورد شما با رفتار بد ایشان نیز اشکلاتی وجود دارد.
بهتر است هرگاه چنین رفتاری را انجام داد از وی دوری نکنید و بر تصمیم خویش مصر باشید. و اگر باز هم
پاسخ نداد یک شی یا برنامه مورد علاقه وی را حذف کنید و با این تنبیه و تقویت منفی
شما می توانید رفتار مورد نظر خویش را در وی بوجود بیاورید…
خیلی ممنون از راهنمایی تون
فرمودید اون داره به سمت دوران نوجوانی پیش می ره ،پسرم تقریبا 2است که این رفتار ها رو انجام میده یعنی اگه به سننوجوانی برسه این رفتاراش شدیدتر می شه؟
اگه میشه به من بگین برای درساش چه کار کنم
ضمنا شما فرمودید از چیزی که دوست داره محرومش کنم ولی باز هم دادو فریاداش و قلدری هاش هست ضمنا کار پدرش شیفتی است وروزهایی که اون خونه است کمتر این کارا ازش سر می زنه
همچنین اگه می شه یک مثال عملی بگین یا اگه کتابی توی این زمینه هست که می تونه منو راهنمایی کنه ،معرفی کنین
بازماز سایت خوبتون متشکرم
سلام. دارم با دو استادی که مثلاخیلی عالم هستند و سرشون خیلی شلوغه روی پایان نامم کار می کنم. یکیشون جواب تلفنامم نمی ده. همش میگه یه ساعت دیگه زنگ بزن فردا زنگ بزن بعدا زنگ بزن و ……
خلاصه الان به روزای دفاع نزدیک شدم و حضور استاد مشاورم که در تهرانه برام خیلی مهمه. من در مشهدم و نمیدونم استادی که حتی جواب تلفنمو نمیده رو چطور بکشونمش مشهد تا در جلسه ی دفاعم حضور داشته باشه. من واسه این پایان نامه خیالی زحمت کشیدم و میخوام همه چی عالی برگزار بشه.
ممنون
سلام من دختری 17 ساله هستم.از هوش بسیار بالایی هم برخوردار هستم اما مشکلات بسیاری دارم از جمله ان که نسبت به دیگران شدیدا بی اعتمادم.فکر می کنم همه انگیزه ای برای متوقف کردن پیشرفتهایم دارند. با این که می دانم کسی با قصد و غرض خاصی با من صحبت نمی کند اما همواره از صحبتهایشان برداشت دیگری می کنم جوری برداشت می کنم که انگار انها قصد توهین به من و شخصیتم را داشته اند.خلق و خوی ثابتی هم ندارم …چه کنم؟ ایا من به یک اختلال شخصیتی دچار هستم؟
منتظز پاسختان هستم.
با سلام
لطفا به من کمک کنید تا استعداد واقعی خودمو بفهمم. من یک زن 27 ساله هستم.
با تشکر
سلام سیامک هستم از تهران – متاهل و دارای یه فرزند . مشکلی که من دارم اینه که علاقه خیلی شدیدی به فوت فتیش دارم (بردگی پای خانم ها)و واقعا منو دچار مشکل کرده . این مسئله انقدر منو درگیر خودش کرده که برای رفع نیازم و پیدا کردن یکی که بتونم این مشکلو باهاش حل کنم هیشه توی اینترنت هستم یا توی خیابون دنبال خانومهایی هستم که بوت یا کفش پاشنه بلند پوشیدن . خیلی تلاش کردم که این تمایلو تو خودم سرکوب کنم یا حداقل مهارش کنم ولی موفق نشدم که هیچ تازه هر روز داره بیشتر هم میشه . دیگه نمیدونم چیکار کنم . لطفا منو راهنمایی کنید
siya_jojo|@yahoo.com
سيامك سلام
تمايل به فتيش يا هر تمايلي كه در اين گروه قرار مي گيرد در زمينه هيجاني رخ مي دهد بنابراين بايد موقعيت هايي را كه باعث به وجود آمدن هيجان مي شوند شناسايي كرده و از آن موقعيت ها دوري جست .اگر بارها تصميم گرفته شده و موفق نشده ايد خود را سرزنش نكنيد جون اين تمايل يك نوع عادت است و براي رها شدن از عادتي كه در زمان طولاني شكل گرفته شده احتياج به زمان داريد در حقيت اين گونه تمايل ها به صورت دور باطل تقويت كننده هستند فرد بعد از براورده شدن تمايل احساس پشيماني و گناه مي كند و همين احساس پشيماني باعث مي شود فرد براي رهايي از ناراحتي دوباره تمايل نشان دهد.
1- :تصميم جدي بگيريد .حتي اگر يك ساعت هم كنترل كرديد به خودتان پاداش دهيد
2-: از تنهايي بپرهيزيد كه تصويري سازي كه به صورت عادت در آمده عادت زدايي شود
3-از فرد مورد اطميناني بخواهيد شما را كنترل كند
4- در موقعيت هايي كه اعتماد به نفس را تقويت مي كنندشركت كنيدتا انرژي رواني تقويت شود
5-امكان دارد مشكل سركوب شده اي به صورت تمايل فتيش خود را نمايان مي كنداز روان درماني بهره مند شويد
6- ايجاد بيزاري كه به وسيله شرطي سازي توسط متخصصان انجام مي شود .
به ياد داشته باشيد كه انسان اگر تمايل داشته باشد به راحتي مي تواند بر تفكر خود تسلط داشته باشد.موفق باشيد
من 15 ساله(اول دبیرستان)هستم.میخواهم در کنار درسهایم تئاتر را هم ادامه دهم.به نظر شما در این کار موفق خواهم شد؟آیا در این راه پیشرفت میکنم؟چگونه باید رنامه ریزی کنم که به درسهایم لطمه وارد نشود؟
لطفا جواب را تا تاریخ 20/11/1389 به من ارسال کنید متشکرم….
مشاور:
سلام آقا ابوالفضل
داشتن هدف در زندگی و پرداختن به علاقه مندی ها بسیار مهم است. و بسیار خوشحال شدم که در این سن با چنین دیدگاه بازی به مسائل نگاه می کنید… برای ادامه تحصیل و تئاتر مشکلی نیست اما آنچه مهم است همت و پشتکار بیشتر را می طلبد تا بتوانید از هر دو رشته بهره کافی را ببرید. یک برنامه ریزی صیحی می تواند شما را به موفقیت رهنمون کند… بهتر است در برنامه ریزی با توجه به ساعات مشخص شده برای تئاتر برای درس خواندن هم ساعاتی بیشتر بگذارید. بدون شک شما موفق خواهید بود…
با عرض سلام و ادب
من یک مسئله ای برام پیش امده که نیاز به راهنمایی یک دوست دارم
من دختری 29 ساله هستم که حدودا 3 سال پیش با کسی که 7 سال از من کوچکتر بود و یکی از همکارای منه دوست شدم بدون قرار ازدواج، رابطه ما واقعا عمیق و خیلی خوب پیش میرفت که یکی از دوستان ایشون بر اساس تجربه ای که خودشون قبلا داشتن پیشنهاد دادن که این رابطه قطع بشه چون ممکنه این تو زندگی آیندمون تاثیر گذار باشه
به گفته ایشون اگر مدت زیادی از اتمام این عشق بگذره ما راحت تر می تونیم شریک زندگیمون رو به عنوان عشق بپذیریم و مقایسه با عشق فعلی کمتر میشه.
اون خانمی که این پیشنهاد رو عنوان کرده معتقده که من هنوز بعد از چندین و چند سال زندگی نتونستم عشقمو فراموش کنم و همسرم و جایگزین، ولی من معتقدم همسر این خانم نتونسته تو دلش نفوذ کنه ربطی نداره که رابطش تا دوران ازدواج ادامه پیدا کرده.
آیا با توجه به اینکه در حال حاظر هیچکدام از ما قصد ازدواج رو نداریم منطقیه که این رابطرو تموم کنیم؟
با سپاس و تشکر فراوان
سلام وعرض احترام حضور شما دختر 29 ساله
انسانها با هم تفاوت هاي فراواني دارند هيچ انساني در كره خاكي وجود ندارد كه از لحاظ طاهري و يا احساسي مثل ديگري باشد .
منطقي نيست اتفاقي كه براي فردي پيش مي آيد تعميم پذير بوده و براي تمام افراد يكسان باشد تجربه اي كه خانم مورد نظر فرموده در مورد ايشان صدق كرده كه البته بايد ريشه يابي شود كه چرا خاطره قبلي به قوت خود باقي است دلايلي زيادي مي تواند وجود داشته باشد .
اگر شما به هم علاقه مند هستيد جدا شدن به راحتي امكان پذير نيست جدايي مكاني و زماني دليل جدايي واقعي نيست موقعي مي توانيد جدا شويد كه از لحاظ عاطفي و ذهني آمادگي داشته و يا هدف مهم ديگري را در نظر داشته باشيد در غير اين صورت آسيب خواهيد ديد و ذهن شما همواره در چالش به علت علاقه تان به فرد مورد نظر خواهد بودو چالش به وجود آمده سد راه تصميم گيري خواهد شد .روزگار خوشي براي شما آرزومندم موفق باشيد
ba salam va khaste nabashid, khadamate shoma alian va man kheili az in site estefade kardam, 2sale ba 2khtari dust hastam va dg taghriban be in natije residim ke baham ezdevaj khahim kard, faghat na alan 3-4 sal dg, va be hamin dalil man be khatere tarse az dast dadane un va inke khialam rahat beshe tu in chan sal azash sex mikham ke un mokhalefat mikone, va taghriban dg rabetamun dare khrab mishe, aslan ham be khatere lezat ino nemikham, be nazaretun chikar konim?
ba salam va khaste nabashid, khadamate shoma alian va man kheili az in site estefade kardam, 2sale ba 2khtari dust hastam va dg taghriban be in natije residim ke baham ezdevaj khahim kard, faghat na alan 3-4 sal dg, va be hamin dalil man be khatere tarse az dast dadane un va inke khialam rahat beshe tu in chan sal azash sex mikham ke un mokhalefat mikone, va taghriban dg rabetamun dare khrab mishe, aslan ham be khatere lezat ino nemikham, be nazaretun chikar konim
ba salam va khaste nabashid, khadamate shoma alian va man kheili az in site estefade kardam, 2sale ba 2khtari dust hastam va dg taghriban be in natije residim ke baham ezdevaj khahim kard, faghat na alan 3-4 sal dg, va be hamin dalil man be khatere tarse az dast dadane un va inke khialam rahat beshe tu in chan sal azash sex mikham ke un mokhalefat mikone, va taghriban dg rabetamun dare khrab mishe, aslan ham be khatere lezat ino nemikham, be nazaretun chikar konim??
سلام سعيد
نوشتي ديگه تقريبا به اين نتيجه رسيديد كه با هم ازدواج كنيد در مورد ازدواج بهتره به نتيجه كامل رسيد بعد در مورد اون برنامه ريزي كرد ،در اين صورت هيچ جاي نگراني وجود نخواهد بود .براي نگه داشتن شريك زندگي راه هاي متعددي وجود داره.
اما راهي كه باعث بشه طرف مقابل به اجبار قدم براي شريك شدن در زندگي بذاره در حقيقت روي اجبار اين مسئله رو قبول كرده كه براي هميشه آثار سو ء خواهد داشت .آيا مسئله اي وجود داره كه احساس مي كني ممكنه اونو از دست بدي ؟ چه چيزي باعث نگراني شده ؟ اگز هم مسئله اي هست بهتره اونو حل كني تا اينكه دنبال راهي باشي كه به اجبار فرد مورد علاقه تو درگير كني .
از آنجايي كه خانم ها بسيار عاطفي هستند بهتره اونها رو به وسيله محبت كردن در زندگي درگير كرد .به هر حال اگر احساس مي كني كه واقعا به هم علاقه من هستيد هيچ جاي نگراني نيست زيرا قدرتي بالاتر از قدرت علاقه وجود نداره ، بنابراين با توسل به اين قدرت و خواست خدا زندگي آينده رو پايه ريزي كن .موفق باشي
سلام من دختری 25 ساله هستم الان نزدیک 1 سال هست که عقد کردم
من اصلا آدم حسودی نبودم و از آدمهای حسودم بدم میومد ولی متاسفانه از وقتی عقد کردم دچار این مشکل شدم همش به دروبریای خودم مخصوصا کسایی که مثل من عقد کرده هستن حسودی میکنم مثلا
من دوست دارم لوازم برقیمو ال جی بگیرم ولی وقتی یکی زودتر از من این کارو میکنه همش با خودم فکر میکنم نکنه اون طرف بگه من ازش تقلید کردم .دوست دارم همه چی اول من بگیرم حالا اگه دیگران از من تقلید کنن اصلا ناراحت نمیشم خوشحالم میشم ولی این فکر که من از اونها دارم تقلید میکنم دیوانم کرده.
یه چیز دیگه هم اینکه از چیزای که دارم نمیتونم دفاع کنم یا همون لحظه جواب بدم لغات تو ذهنم همون لحظه نمیاد بعد با خودم فکر میکنم کاش فلان چیزو گفته بودم خواهش میکنم راهنماییم کنید نمیخوام تو این وضع بمونم چون فقط دارم خودمواذیت میکنم
یه مشکل دیگه ای هم که دارم خونوادم هستن
اصلا کارهای که شوهر من برای من انجام میده به چششون نمیاد چون سربازه چون باباش قول داده خونه بگیره و هنوز نگرفته .خدا شاهد با اینکه سربازه ولی کارم میکنه تو همین دوره سربازیش تونست ماشینشو عوض کنه تمام خرجای خاستگاریو بله و برونو خودش کرد یه 1 قرونم از خونوادش نگرفته از بهترین طلا فرو شیه تهران برام حلقه و نشونمو خرید بهترین گلو شیرنی بهترین چیزارو برام خرید روز تولد مامانم 70 تومن داد عطر خرید براش .هرروز تیکه میشنوم .یه خواهر دارم که از من کوچیکتره خواهر دوستش 29 سالشه اونم تازه عقد کرده ولی چون اون شوهرش خونه داره ….من در مقایسه با اون قرار میگیرم من اگه مبل میرم میبینم میگم فلان قیمته کلی حرف میزنن ولی وقتی اون میره همون قیمت میگیره حرف منو تایید میکنن دلم خیلی برای شوهرم میسوزه خواهش میکنم راهنماییم کنید
با سلام و تشکر از سایت خوبتون
من دختری هستم 21 ساله،نزدیک 7 ماهه رابطه ای رو شروع کردم با پسری که هم من اونو خیلی دوس دارم هم اون منو ولی یه موردی هست که باعث شده اون تصمیم بگیره منو رها کنه.اون مورد اینه که من خییییییلللیییییی زود عصبی میشم،خیلی زود کنترلم و از دست میدم،زود پرخاشگری میکنم،به خدا خودم از این موضوع در عذابم،دوست پسرم هم دائم این مورد و میزنه تو سرم.وقتی از چیزی ناراحت میشم واکنشم نسبت به اون موضوع عصبانیته نه ناراحتی!!!!!!!!!!به خدا دست خودم نیست.تا حالا شاید نزدیک 20 بار سر دوست پسرم داد کشیدم و فحش دادم و بعد چند ساعتی پشیمون شدم!!!این مورد تو خونواذه پدریم زیاده!احساس میکنم ژنتیکیه!تتتتتتتتتتتتووووووووووووو ررررررررررروووووووووووووو خداااااااااااااااااااااااااااااااا کمکم کنید!شما رو به اون مقدسات قسم!!!!ککککککککمممممممممممککککککککککککممممممممممم کنیییییییید!!! یه موضوعی هم هست که به خاطر اون همینجوری دارم آب میشم هرروز.اونم اینکه با وجوده اینکه دوست پسرم منو زیباترین دختره رو زمین میدونه و هرروز کلییی از ظاهرم تعریف میکنه ولی با این وجود وقتی اون تو جمعی میشه که چندتا دختره خوشگل(از نظر من)توشه(مثلا کلاس دانشگاه)من روانیییییییییییییییییی میشم.همش حس میکنم که اون به خودش میگه:ای ول،چه دخترای خوشگلی،چقدر از دوست دختر من قشنگ ترند!!!!:(:(:(:(:( منم این فکرا رو میکنم و دیییووونه میشم!قاطی میکنم!حس میکنم باید داد بزنم،عصبانی شم تا آروم بگیرم!!!! حتی فکر خود کشی ام به سرم زده ولی بعد ترسیدم.تتتتتتتتتتتوووووووووو ررررررررووووووووو خدا کمکم کنید
سلام.من یه دختر 18 ساله هستم.با آدمای زیادی دوست بودم ولی خیلی عذاب وجدان دارم.میترسم همه در مورد من فکر غلطی بکنن.ولی به خاطر تنهایی و نیاز مجبورم به سمت افراد کشیده بشم.خسته شدم.چیکار کنم.لطفا جوابمو فقط به ایمیلم بفرستید و در این سایت به هیچ وجه نمایش ندید.مرسی.
سلام خوبین؟خیلی خوشحالم که با شم و سایتتون آشنا شدم.من یه مشکل دارم.کمکم می کنید حلش کنم؟
من دو رشته درس میخونم.کارشناسی ارشدشیمی و کاردانی الکترونیک.تو دانشگاهی که کاردانی می خونم با استادی آشنا شدم و بهش علاقه مند شدم.استاد ای میل خودش رو به ما داده بود تا تحقیقات خودمون و سوالامون رو از این طریق بپرسیم. من نامه می نوشتم و سوال می پرسیدم نامه ها خیلی رسمی نبودند ولی خیلی هم صمیمانه نبودند.من احتمال دادم که استاد باید یک تجربه بد درزندگیش داشته باشه.از رو رفتارشون.آخه من معلم هستم .8سال میشه.خلاصه بعد 3 ماه وقتی برای امتحانات ارشد داشتم می رفتم یه شهر دیگه به استاد گفتم که دوستش دارم و رفتم.
بعد از برگشتنم و شروع ترم جدید،من فهمیدم که استادم یکبار با خانمی عقد کرده اما اون خانم با دروغ پیش اومده وبعد4ماه زندگی شروع نشده به طلاق ختم شده و حتی طرف ابرو ریزی هم کرده و باپلیس تو محل کار و در خونه رفته و….که باعث شده استاد از زندگی مشترک ترس نهفته پیدا کنه(اینوخودم فهمیدم).راستش…به خاطر این مسئله من سفره احساساتم رو پهن کردم ولی سعی کردم مودبانه باشه.گفتم بهش که این کار برای این نیست که مجبور بشید محبت منوجواب بدید.این کار به خاطر این نیست که من میخوام دوست پسر داشته باشم.من فقط به خاطر احساس علاقه ای که نسبت به شما دارم این کار رو انجام میدم و توقعی ندارم.البته خیلی اس ام اس ها عاشقانه اونطوری نبود.ولی توش احساس اعتماد به نفس به طرف مقابل دست می داد.من گفتم که ارشد میخونم.گفتم که معلمم.هدفم این بود که برگرده به زندگی…با عشق و با علاقه…ولی نمیدونم درست رفتار کردم یانه.باخودم گفتم اگه ببینه که کسی با این خصوصیات و جایگاه خانوادگی اینطور بهش علاقه پیدا کرده شاید متوجه بشه که لایق بهترینهاست…اما وقتی زمان گذشت…به احساساتم یکبار لقب احمقانه داد!…..وقتی زمان گذشت….شیشه غرور من ترک برداشت!راستش قبلا هم فکرشو میکردم که اینطور بشه وتصمیم گرفتم برام مهم نباشه….کارم درست بود؟
هیچ رابطه خاصی بین من و استادم نیست.جز ابراز محبت پی در پی من و خوب استاد به بعضی از اس ام اس ها جواب نمیده….به بعضیها دیر جواب میده…و تاکید میکنه که من یک ادم کاملا منطقی هستم و احساساتم خیلی خیلی کم شده(ولی از توی حرفهاش میشه وجود احساسات رو حس کرد)حالا من چی کار کنم؟ادامه بدم؟میترسم نتیجه عکس بگیرم…..میترسم که آخرش به خرد شدن من ختم شه و نتونم خودم رو دوباره ریکاوری کنم…..ولی هنوز اونقدر دوستش دارم که برم جلو تا اونجا که ببینم برگشته به زندگی! خیلی دوست دارم وقتی که برگشت من همسفر زندگیش باشم ولی اگه نبودم…خیلی سخته ولی سعی میکنم تحمل کنم.ولی بهم بگید چی کار کنم که شانس همسفری با هاش رو از دست ندم! فاصله سنی ما3سال هست.فرهنگ خانواده هامون هم نزدیکه به هم….
مرسی….سوالم خصوصی باشه بین من و شما!
یک فراکاو:
با سپاس از حسن اعتماد شما به یک فراکاو:
اداره زندگی هر فردی با توجه به نوع تفکر و نگرش وی به خود آن فرد بستگی دارد و ما بدون دعوت نمی توانیم رفتار آنان را درست – شاید – کنیم. با توجه به غلیان احساسات در شما و این که نتوانستید درک صحیحی از موقعیت داشته باشید باعث ایجاد این مسئله شده اید…
یکی از ویژگی های بارز مردان بدنبال نایاب گشتن است… مردان دوست دارند به چیزی که کمتر در دسترس قرار دارد و به اصطلاح کمیاب است برسند و هر چقدر موضوعی در دسترس تر باشد از آن گریزان هستند… ابراز علاقه هیچ گونه مشکلی ندارد اما مدیریت احساسات مهم است که چگونه بتوانیم رفتار معقولی را ارائه دهیم… شما با توجه به خواسته خود پیش رفته اید و هیچ توجه به طرف مقابل نداشته اید و این باعث ایجاد مشکل در آینده برای شما می شود. بهتر است منتظر خواستگار باشید و از عرضه نابجا محبت و علاقه خود به دیگری دوری کنید زیرا سبب احترام به شما می شود…
درباره سوال خصوصی هم با توجه به اینکه هیچ نشانی از شما اینجا ثبت نیست مورد خاصی نیست اما اگر می خواهید خصوصی در ارتباط باشیم می توانید از برگه ارتباط با ما یا ایمیل 1farakav@gmail.com استفاده کنید…
موفق باشید…
سلام من خیلی به کمکتون احتیاج دارم اگه میشه لطفن راهنمائیم بکنید من یه دختر 23 ساله هستم یه شرکت خصوصی کار می کنم یه همکاره 37 ساله دارم که متاهل و بچه هم داره خیلی بهم ابراز علاقه می کنه جدیداً اما تا حالا از بدیه زنشم نگفته که بگم مشکل داره با اون یا چیز غیرمعقول هم به هیچ عنوان ازم نخواسته واقعیتش میگه دوست دارم دو تا دوست خوب وسه هم باشیم اما من دارم وابستش می شم تمام فکر و ذکرم شده بهم گفت میخوای رابطمو باهات کم کنم اما نه من تونستم نه اون یعنی واقعیتم کم پیش میاد اگه تو شرکت نباشیم باهم صحبت کنیم اما تو شرکت از 5 دقیقه هم نمی گذریم بیش تر م اون چون من زیاد یعنی اصلن بش نمی زنگم با اینکخه مطمئنم من بیشتر دوسش دارم قبلاً شاید فک می کردم هوسه اما الان دارم می بینم اصلن اینجوری نیست می ترسم باید چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یک فراکاو:
سلام به شما خانم محترم
نوع روابط شما باعث آسیب به شما و خانواده طرف مقابل شما می شود… به دلیل متاهل بودن ایشان ادامه این رابطه پرمخاطره را اصلا” به صلاح شما نمی بینم… قطع رابطه مشکل است اما غیر ممکن نیست در ابتدا به دلیل ویژگی روزمره روابط شما خلا های پیدا خواهد شد اما باید با فعالیت های جانبی بیشتر آن ها را پر کنید تا احساسات قبلی به سراغ شما نیایند و کمتر مورد هجوم این افکار شوید…
ایجاد رابطه با جنس مخالف نیاز است اما شیوه صحیح این رابطه سبب تکامل شما می شود نه انحراف از مسیر درست زندگی… امیدوارم هر چه سریع تر پایانی بر این راه اشتباه بکشید و زندگی خود را به شیوه مناسبی اداره کنید و با توجه به نوشته های شما من مطمئن هستم که شما می توانید اینکار را انجام دهید…
موید باشید…
بخشید من دوباره مزاحمتون شدم آره درسته من راحت می تونم فراموش کنم اگه یه آدم عادی هم بیاد تو زندگیم اما مشکل اینه که من این کارمو نمی تونم بدون ای آقا تحمل کنم از طرفی هم الان کار نمی تونم پیدا کنم با شرایطی که هست؟فقط مشکلم اینه که الان تمام انگیزه ام شده واسه سرکار رفتن قبلنا صبح که می خواستم برم با اکراه بیدار می شدم اما الان با اشتیاق از طرفی خیلی هم تو کار بهم کمک می کنه با اینکه سمت بالایی داره اما کارای جزئی منم انجام می ده ؟؟؟؟؟؟؟؟
یک فراکاو:
خانم عزیز
زنان اغلب بعد از این که کسی به آنها اهمیت می دهد، محبت وی را می پذیرند چون این اهمیت سبب غرور زن می شود. بله حرف شما کاملا درست است که دلیل و انگیزه سرکار رفتن شما ایشان شده است. اما به قول ویلیلم جمیز بزرگترین دستاورد بشر تغییر در نگرش سبب تغییر در زندگی می شود. هیچ کاری ثابت و همیشگی نیست این شما هستید که آن را در ذهن می پرورانید…
be hمثل اینکه من دارم رو اشتباه خودم سرپوش می ذارم و شما درست میگید ممنون از راهنمائیتون امیدوارم بتونم زودتر دست از این علاقه و دوست داشتن بر دارم چون خودمم عذاب وجدان دارم ممنون خیلی لطف کردید
سلام مدت هفت سالی است که ازدواج کرده ام. در این مدت حالا به هر دلیلی اختلافات زیادی با همسرم داشته ام. همیشه بر سر مسایل بی خودی دعوا میکردیم و اکثر این دعواها به اوج میرسید، پس از آشتی از همسرم علت اوج را سوال میکردم میگفت لجم گرفت. متاسفانه همیشه لج خانم جلودار رفتارش بوده است و همیشه در مقابل اعتراض بنده میگفت من فرق دارم یا چیزی که نگفتم، حرفی نزدم و البته همیشه میگفت ببین من چه آدم خوبی هستم بعد دعوا زود میام و آشتی میکنم ولی فارق از اینکه این مسایل یواش یواش فاصله ما را بیشتر میکرد.
این اواخر به کشوری برای ادامه تحصیل رفتیم، اوایل موافق نبود اما بعدش شدیدا راضی به موندن شده. در آنجا به علت اینکه نگفتم که دو تا از همگروهی های من خانم هستن دعواهایی شکل گرفت و خیلی راحت به من گفت که دیگه نمیتونم بهت اعتماد کنم. (البته به زعم خوش فقط حرفی زده از روی لج یا دل بخواهی خودش و من نباید اصلا ناراحت بشم)
متاسفانه این کمشش ها با وجود درخواست من برای یک مهلت و باز سازی خودم (اینکه نسبت بهش علاقه ام را از دست داده بودم) ادامه پیدا کرد.
در حال حاضر هم احساس خاصی نسبت بهش ندارم و نمی دانم با وجود یک بچه باید به زندگی که نتها علاقه ای به آن ندارم بلکه وجودش در کنارم مثل یک وزنه سنگین است ادامه دهم و یا ؟ مدت ها است که از رابطه زناشویی با همسرم هیچ لذتی نمیبرم و حتی زمانی هم که دستم را میگیرد گویی گلوله ای آتش دست مرا گرفته است.
او میگوید که عاشق من و زندگی اشت است و همیشه این سوال برایم بوده این عشق زمانی که لجش میگرفت کجا بوده و از این به بعد کجا خواهد بود؟
من یه دختر 19 ساله هستم به یه پسر(پسرعموم) 23 ساله علاقه مندم (حدود4 ساله) ولی به خودش چیزی نگفتم شایدم خبر داشته باشه که فکر میکنم خودش از رفتارم یه چیزایی فهمیده به نظرتون اگه من بهش بگم که عاشقشم برای آیندم خیلی بد میشه و اگه اون منو دوست نداشته باشه چی ؟
البته دختر بازهو شاید زندگی باهاش سخت باشه ولی من حس میکنم تحمل دیدن اونو با کس دیگه ای ( همسر آیندش) ندارم میشه لطفا راهنماییم کنید که با این عشق تو دلم چه کار کنم؟؟؟؟؟
یک فراکاو:
رهای عزیز خوبی و عزت زن به زن بودن و غرورش است . مردان در ازدواج به دنبال زنانی هستند که در دسترس آنان نباشند و مانند متاع گرانبهایی کمیاب باشند…. ازدواج با چنین زنانی خواسته همه مردان است. صبر کنید تا ایشان خودشان پا پیش بگذارند البته در مورد رفتار منفی ایشان هم به دقت فکر کنید چون در آینده حتما مشکلات بیشماری را برای شما و زندگی تان بوجودمی آورند.
واقعا مردد موندم
هر وقت باهاش حرف میزنم فکر میکنم اصلا حرف های منو نمیشنود، حتی بهش گفتم که تو را به اندازه خواهرم دوست دارم یکم ناراحت شد اما بعدش انگار نه انگار
یکبار بهش گفتم که برای یک مدت زیادی نمیخواهم ببینمت و بهش گفتم که ایران بمون تا من برم و برگردم اما زیر بار نمیره
تا زمانی که احساس میکرد که من میخوام یک جوری این زندگی را بهم بزنم و تنها به خارج برم کلی کلافه بود اما وقتی که گفتم اینکارو نمیکنم خوشحال شد باوجود اینکه بهش گفتم من از تو طلاق عاطفی گرفتم
اصلا انگار براش اهمیت نداره که من بهش چی گفتم فقط اینکه با من بیاد خارج و جدا نشیم مهمه نه چیز دیگه
اما من هم از بودن در کنارش خسته شدم به هر مشکللی که میرسیم اول واکنش نشون میده بعدش که میفهمه اشتباه کرده میگه : ااا نمیدونستم
خیلی جالبتر اینکه یک زمانی بهش گفتم بهم محبت کن جون اون زمان مشکل زیادی باهاش در دلم داشتم اما نمیدونم چرا بدتر کرد
جدیدا هم بهش گفتم چرا محبت نکردی و بیشتر اذیت کردی گفت که من محبت میکردم اما از دیدگاه خودم بعدش بهش گفتم که کف محبت اذیت نکردن است خیلی جالب به من گفت: اااا نمیدونستم که اذیت نکردن یک جور محبت کردن است
خسته شدم از اینکه هیچی نمیدونه و همیشه باید با این ترس زندگی کنم که به علت نادانی ایشون منتظر یک جار و جنجال دیگه باشم
من چه کنم واقعا از دستش خسته شدم هر چی هم بهش میگم انگار با اون نیستم از این گوش میگیره از اون گوش در میده
حميد
انسانها طوري برنامه ريزي شده اند كه در مواجه شدن با مسائل بسيار آزار دهنده از مكانيسم دفاعي سركوبي استفاده مي كنند به اين صورت كه آنچه باعث تنش و ناكامي است را آن چنان سركوب مي كردانند كه قابل دسترس نباشد تا از ناراحتي و عذاب آن در امان باشند در حقيقت اگر مكانيسم هاي دفاعي نبود انسان نمي توانست در برابر ناكامي ها دوام بياورد .
همسر شما انساني نيست كه متوجه امور نبلشد چون نوشته ايد : خسته شدم از اینکه هیچی نمیدونه و همیشه باید با این ترس زندگی کنم که به علت نادانی ایشون منتظر یک جار و جنجال دیگه باشم ………… واقعا از دستش خسته شدم هر چی هم بهش میگم انگار با اون نیستم از این گوش میگیره از اون گوش در میده.
و در جاي ديگر نوشته ايد : اما وقتی که گفتم اینکارو نمیکنم خوشحال شد ………….. يا :به اندازه خواهرم دوست دارم یکم ناراحت شد.
با در نظر گرفتن ناراحتي و خوشحالي همسرتان بايد گفت اين فرد متوجه امور هست ولي وقتي كه مسئله ناخوشايندي بوجود مي آيد طوري عمل مي كند كه انگار نه انگار يا بي توجهي نشان مي دهد و يا اينكه اصلا طوري رفتار مي كند كه گويامسئله اي نبوده . ايشان در مقابل مسائلي كه باعث ناكامي است به وسيله سركوب كردن آن مسئله از خود دفاع مي كند تا بتواند با شما زندگي كند و شايد اين سركوبي ها به علت علاقه شديد به شما باشد كه مايل نيست از طرف شما آزرده شود .
علت ديگر آن مي تواند واكسينه شدن در برابر حرف هاي شما باشد . اگر از ابتداي زندگي شما وارد صحبت هاي ازار دهنده ضعيف شده ايد و بعد صحبت ها را شديد تر كرده ايد بنابراين بايد انتظار واكسينه شدن در برابر مطرح شدن طلاق عاطفي را داشت كه اثري بر وي اعمال نكند .
نتيجه اينكه شما همسر خود را از ابعاد مطرح شده و يا مساائل ديگري كه در نوشته شما مطرح نشده بررسي نماييد مثلا :اينكه آيا به شما علاقه زيادي دارد كه سعي مي كنند حرف هايي را كه برايش نا مطلوب است در نظر نگيرد . يا اينكه به حرفهاي شما واكسينه شده ( عادت كرده ) است و يا …… .بعد از روشن شدن موضوع اعلام فرماييد تا را ه حل مناسب ارائه شود . موفق باشيد
خیلی عالی بود من همیشه عادت دارم با شوهرم سکس می کنم و اگر نکنیم حالمون بد میشه و بیشتر لب تو لب از پشت بغل بعد لب تو لب نمی دونم این کار رو بیشتر کنم وقتی مادر و پدر من یا مادر و خواهر و برادرش میان دلمون می خواد بیشتر کنیم ولی کمکمون کنید که چطوری توی اون لحظه این عمل سکس رو بکنیم کجا بریم یا در این مواقع شدید چی کار کنیم کمکمون کنیم یعنی وقتی می بینه مادرش و خواهرش و برادرش و یا مادر و پدر من میان میاد توی آشپز خونه وقتی دستش رو دور کمر می اندازه لب تو لب میدیم وقتی احساس خطر می کنیم نصفه کاره میشه کمکمون کنید مرسی . نائله
با سلام
با تشکر از اطلاعات بسیار خوبتون
من 26 سال سن دارم دوران دانشجویی با پسری دوست شدم که بعد از یک سال فهمیدم یک سال از خودم کوچیکتره ولی به خاطر علاقه ای که به من داره چیزی نگفته حدود 5 سال از آشنایی ما میگذره و 2 ساله که جدا شدیم
ولی اون راضی به جدایی نمیشه و بعد از چند ماه دوباره برمی گرده و می گه که زندگیشو داغون کردم و نه میتونه فراموشم کنه و نه میتونه دوباره رابطشو با من شروع کنه!!!!!! و اینو هم بگم که منم خیلی دوسش دارم
من نمیدونم حالا چیکار باید بکنم؟
من نمی دونم باید ازش جدا بشم و یا باهاش بمونم؟
سلام سايه
شما اشاره نفرموديد به چه علت مي خواهيد جدا بشيد آيا فقط فاصله سني بوده ؟كه يك سال مهم نيست .چرا نمي تونه دوباره رابطه شو با شما شروع كنه ؟ در مورد فراموش كردن بايد اذعان داشت فراموش كردن مسائل عاطفي مخصوصا اگر شخصي براي فرد آرماني هم شده باشد كار بسيار مشكل و رنج آوري است .
آيا شما تصميم به ازدواج و ادامه زندگي با هم داريد يا فقط مي خواهيد دوست باشيد ؟ كه هر كدام از اين مسائل راه حل هاي مختلفي رو در بر مي گيره .
با سلام خدمت شما و همکاران گرامی
پسری 25 ساله هستم که به مدت 3 سال هست با دختری رابطه خیلی نزدیک دوستی دارم.از اول به قصد ازدواج جلو رفتم ولی متاسفانه بعد از سه سال با وجود علاقه فراوان بین ما کم کم به مشکلاتی فکر میکنم که ممکنه بعد از ازدواج برای ما بوجود بیاد.چون خوانواده ما کاملا از نظر فرهنگی با خانواده دوستم فرق دارن مخصوصا پدر دوست دخترم که اصلا از ارتباط ما خبر نداره و تو شهرستان زندگی میکنه و از مادر دوستم جداشده.از طرفی هم خوانواده ما به دلیل زندگی طولانی در آلمان بقدری آزادانه فکر میکنیم که اصلا قابل مقا یسه حتی با خانوادهای آمریکایی هم نیست !!! دوست دخترم به دلیل رفت و آمد با خانواده ما خیلی به ما نزدیک شده و مشکلی با نحوه زندگیمون نداره اما مشکل اصلی اینه که متاسفانه من از هم خوابی با دوستم مثل قبل لذت نمیبرم ، ما یک دوست خیلی سمیمیه مشترک داریم که چند ماهیه شدیدا عاشقش شدم و از طرفی هم دوست دختر خودم رو خیلی دوست دارم،اصلا نمیدونم چم شده.هر کاری میکنم از فکرم بره بیرون نمیره.حتی دو ماه رفتم شهرستان که ازش دور باشم ولی فایده نداشت.خیلی دارم اذیت میشم .حس میکنم ناخواسته دارم به دوست دخترم خیانت میکنم.هردوشون خیلی دخترهای خوبین ولی دوستمون از نظر فرهنگی مثل ما زندگی میکنه.
خیلی خیلی ممنون میشم جوابم رو به ایمیلم بفرستید.
با تشکر فراوان
سلام ناشناس
اينكه از دختره ديگه اي خوشت اومده و علاقه به دوست قبلي احساس گناه (خيانت )رو بهت ميده باعث ميشه دور باطلي ايجاد كنه كه براي رهايي از رنج گناه روياي روز و يا شب در مورد دختر جديد داشته باشي فراموشي مسائل عاطفي مشكله ولي امكان پذيره فقط بايد سعي كني زياد تلاش در فراموش كردن نداشته باشي .
انسان ها هر چقدر سعي كنند فراموشي در مورد مسئله اي داشته باشند اون مسئله بيشتر در ذهنشون پديدار ميشه و يك رد عصبي در مغز ايجاد ميكنه كه با هر بار فكر كردن در مورد اون مسئله رد عميق تر و ماندني تر ميشه .
در مورد مسئله فرهنگي هم كه گفتي دوست قبلي مثل خانواده شماست بنابراين مشكلي از اين نظر نداريد فقط احساس جديد شما براتون دودلي ايجاد كرده و چون جديد هست بهتره مدتي صبر كنيد تا صفات دختر جديد هم كاملا براي شما آشكار بشه بعد تصميم به ازدواج بگيريد .
سلام … من تیر ماه امتحاناتم تموم می شه و می مونه ارائه پروژم، من می خوام کنکور ارشد شرکت کنم و باید رتبه 2 رقمی بیارم … اما نمی تونم اراده کنم و پشتکار لازم رو به خرج بدم … می شه کمکم کنیددر ضمن رشته من الکترونیک و دانشگاه آزاد درس خوندم … معدلمم بالا نیست خیلی
سلام rahideh
دو خط و نيم جمله اي كه نوشتي چند (من )نوشته شده نشان مي دهد كه انسان فرد سالار و متكي به خودهستيد زيرا تعدد (من ) ها نشانه قدرت و توانايي انجام امور به دست خود شماست احتمالا خستگي امور جاري احساس عدم پشتكار را به شما داده است با استراحت مختصر انرژي لازم را به دست خواهيد آورد .در مورد عدم توانايي هيچ نگراني نداشته باشيد اين احساس كنوني شماست وقتي به موفقيت هاي آتي فكر كنيد و فقط شروع يه كار كنيد ادامه آن حتمي خواهد بود .انسان ها نسبت به انجام امور شرطي مي شوند به نحوي كه اگر آن امر را انجام ندهند دچار كسالت خواهند شد .
قدم اول با شما. قدم هاي بعدي با اصول شرطي سازي و شخصيت فرد سالار تان خواهد بود .
سلام به شما دکتر عزیز
۲۹ سالمه دانشجوی سال آخر روانشناسی صنعتی هستم
من دختری هستم با مشکلات رفتاری فراوان اول اینکه بسیار بسیار پرخور هستم بخدا دست خودم نیست اصلا گرسنه نیستم ولی میخورم، هر زمان از غذا دست میکشم و به قولی رژیم میگیرم فوری فکر دیدن فیلم پورنو و استمناء دیونم میکنه؟ برام عجیبه چون من دختر مذهبی و با حجابی هستم و حتی دوست پسر هم ندارم معمولا وقتی مجبور به انجامش میشم ساعتها گریه میکنم.
اضطراب شدید دارم نسبت به ازدواج چون میدونم هیچ مردی زن چاق دوست نداره و اگر خواسگاری برام میاد ردش میکنم با اینکه آرزوی ازدواج و بچه دار شدن داره منو میکشه
وقتی خودم رو تو آینه نگاه میکنم اصلا خوشم نمیاد
احتیاج به کمکتون دارم میشه جوابمو بدید!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟
من دختر بسیار با استعداد و خلاق و پر انرژی هستم اما این رفتارها بال پروازمو بسته
سلام مريم
در مورد پرخوري آزمايش بده شايد مشكل هورموني يا……وجود داشته باشه كه با دارو تنظيم ميشه و جاي نگراني نيست ، ولي اگر مطمئن هستي اينطور نيست امكان اينكه فقط عادت به خوردن داري يعني شرطي شدي بهتره ضد شرطي سازي صورت بگيره .
درمورد رژيم گرفتن كه باعث ميشه به فيلم پناه ببري و يعد……ايجاد احساس گناه و دوباره پرخوري و بعد رژريم و………………….كه همه دور باطل ايجاد كردن است .
مشاوره داشته باش تا آشكار بشه زمينه اصلي چه موضوعي ميتونه باشه يا اينكه چون رشته خودت هم روانشناسي هست تلاش كن سر نخ هاي زمينه اي رو كه باعث رفتار نامطلوب ميشه بيابي و روي اونها كار كني مثلا سر نخ ميتونه اين باشه كه از وزن خودت ناراضي هستي يا ارتباط ميان فردي مطلوبي وجود نداره يا……………………………….كه با رفع زمينه و تفكر منطقي ،مشكل رفع خواهد شد .
جمله هيچ مردي زن چاق دوست نداره از تحريف هاي شماست .اگه اينطوره چند تا زن چاق ديدي كه اظهار كنند همسرشون اونها رو دوست نداره .در مسئله ازدواج مسائل زيادي دخيل هستند مثل پيشينه خانوادگي ،فرهنگ،تحصيلات و………….جذابيت فيزيكي فقط يكي از چندين عامل است كه آن هم به سليقه بستگي دارد بعضي ها لاغر بعضي ها چاق و بعضي ها …………مي پسندند مطمئنا در انتخاب همسر عوامل مهمتر از فيزيكي هم وجود دارد .
شما وقتي توي آينه از خودت خوشت نمياد شايد تحريف بدني داري مثل تحريف شناختي كه ميگي هيچ مردي از زن چاق خوشش نمياد .روي تحريف ها و عقايد غير منطقي كار كن با روش آلبرت آليس حتما موفق خواهي شد .سبز باشيد
salam man dirooz baram khastegar omad albate be raveshe sonati ke to jalaseye khastegari agha pesaro didam be khasteye madaresh man neshestam roberooye agha pesar.ishon ba labkhand mano negah mikardand madaram bade chand daghighe az man khast ta chaee barashun bebaram bade inke chaee ro bordam agha pesar az khanevadam ejaze gereft ta ba man sohbat kone (bedone inke chaeesho bokhore)moghee ke dashtim sohbat mikardim az man porsid barnamaton baraye ayande va bade ezdevaj chiye manam goftam age daneshgah ghabool besham miram age nasham miram celasaye mokhtalef varzesh ya naghashi.beheshun goftam man az mard salari va zan salariye motlagh aslan khosham nemiyad ishun ham ba nazare man movafegh bodand harfe mano taeed kardand goftam adame shokhi hastam va shad va khosham nemiyad jave khune ye joor sard va khosh bashe va ziyad jedi nistam bade ye kam ke sohbat kardim az man porsid:age soale dg nadarid fekr konam baraye jalaseye aval kafi bashe va ba ehteram az man khast ke aval man az dare otagh kharej besham .belafasele ke az otagh kharej shod dg nashest be madareshon goftand ke berim be nazare shoma ishon nazareshon mosbat bud ke ba man ezdevaj konand ya manfi ke chon aslan bade inke az otagh omad birun nashest age mishe be emailam javab bedid mamnon misham
ahan darzemn khanevadeye khili mazhabi hastand ma ham mazhabi hastim tori az otagh omad biron va ba ajale raftand ke khanevadeye man fekr kardand to otagh chizi goftam ke narahatesh karde az man porsid ke nazareton raje be man chiye manam goftam to jalaseye aval ke nemishe vali mamoli hastid porsid che jur zendegi doost darid manam goftam mamoli mishe begid in agha pesar az harfaye man narahat shode ke in raftaro karde ya inke az rooye khejalatesh ke ba pedaram chesh to chesh nashe in harekato kard