بخش مشاوره
در این بخش شما می تونید سوالات خود را مطرح نمایید.
و جواب آن را از ما یا از دوستان خود دریافت نمایید.
موفق و موید باشید.
اگر می خواهید ما پاسخ آن را برای شما ارسال کنیم. پس:
لطفا نشانی رایانامه ( ایمیل ) خود را برای ارسال پاسخ از طرف ما درست وارد نمایید…
متن خود را به صورت پارسی بنویسید. سرعت خوانش پارسی ما از پینگلیشی خیلی بیشتر و بهتر است…
[contact-form] [contact-field label=”نام” type=”name” required=”true” /] [contact-field label=”رایانامه شما” type=”email” required=”true” /] [contact-field label=”وب نوشت شما” type=”url” /] [contact-field label=”متن پیام” type=”textarea” required=”true” /] [contact-field label=”همه قوانین را برای ارسال پیام رعایت نمودم!” type=”checkbox” /] [/contact-form]
سلام
اگر بخوایم مراجعه حضوری داشته باشیم آدرس یا حتی المقدور شماره تماس لطفاً بدین
ممنون
سلام
باز منم. چرا هنوز هیچ جوابی از شما ندارم. من هنوز منتظرم.قبلا خیلی زودتر جواب میدادین.
با سلام
باید به خاطر این امکان تو سایتتون وتقعا ازتون تشکر کرد
من دو مشکل دارم
یکی در مورد خودم و دیگری در مورد همسرم
عادت بدی که واقعا خودم را اذیت میکند ضایع کردن دیگران و گاهی سعی در نظر دادن در مسایلی است که واقعا چیزی از انها نمیدانم.
خودم مشکلم را میدانم اما نمیدانم چه طور ان را بر طرف کنم
حتی گاهی در مورد همسرم هم اینچنینم
مشکل دومم در مورد همسرم است
توجه او به من انگونه که باید نیس.او در یک شهر دیگر کار میکند و 2 روز اخر هفته را با هم میگذرانیم.وقتی میاید اول به سراغ دوستانش میرود
در جمع هایی که متاهلی است بدون توجه به خانومها گوشه ای مینشینند و حرفو بازی
من واقعا با این حرکات اذیت میشوم
گاها من از او میخواهم که با هم حرف بزنیم یا بیرون برویم و او خستگی را بهانه میکند اما اگر همان موقع دوستانش زنگ بزنند با آنها میرود.کمکم کنید و بگویید در این شرایط چه کنم.
سلام خواهش منو راهنمایی کنید من 19 سالمه و با هیچ دختری نمیتونم رابطه بر قرار کنم ودوست بشم .البته میتونم حرف بزنم با هاشون ولی با این که می بینم میخان باهام ارتباط بر قرار کنن من نموتونم خواهش میکنم ترو خدا کمکم کنید ممنون
سلام
واقعاً تازگیا توی جواب دادن سوالات ما بد قول شدین
.
با سلام مجدد
من دو سوال پرسیدم
جوابی که بعد اون همه انتظار داده شد خیلی کوتاه بود
در حد یک خط
و مشکلی از من حل نکرد
با سلام
من دختری 28 ساله هستم. در یک خانواده خوشنام و محترم بزرگ شدم. من 3 برادر دارم که همه از جمله خودم تحصیلکرده هستند. همیشه به لحاظ رفتاری ، تحصیلی و حتی الان در شغل خودم عالی عمل کرده و زبانزد خاص و عام بودم. خدا رو شکر از زیبایی هم برخوردارم. خواستگار هم کم نداشتم. همشون هم آدمای محترم و از قشرهای مختلفی بودن، پولدار، وضع مالی متوسط، مذهبی، غیر مذهبی ، فامیل ، غیر فامیل، همکار و… لازمه که بگم خانواده من هم به لحاظ مذهبی و هم به لحاظ مالی متوسط هستن. اما با همه این حرفا تا به حال هیچ کدوم به دلم نشستن. البته من 2 سالیه که تصمیم به ازدواج گرفتم. معیارم هم نه اینکه فکر کنید پوله و … نه من فقط دنبال یک آدم متین و محکم و تحصیلکرده و از یک خانواده محترم می گردم که هدفش توی زندگی مشخص باشه، و بتونه از نظر مالی روی پای خودش بایسته و در یک کلام مرد زندگی باشه و البته من هم بتونم بهش اطمینان کنم. اما احساس میکنم کسانی که بعنوان خواستگار جلو میان اون شرایط مورد نظر من رو ندارن. ضمناً من به خاطر نوع شغلم به شرکتهای مختلفی میرم و با آدمهای مختلفی هم بالطبع سر و کار دارم.از مدیر عامل شرکت گرفته تا کارمند معمولی. حقیقتش احساس می کنم شرایط آدمای این زمونه و وجود خیانتهایی که تعدادش کم هم نیست من رو نسبت به آدما بدبین کرده. احساس میکنم در ایران تعهد برای مردم چه زن چه مرد کمی رنگ باخته و دیگه مدتهاست که یک سری مسائل برای مردم فاقد ارزش شده . و این در حالیه که نان حلال و تعهد نسبت به زندگی و آدما برای من و خانوادم اصله. برادرای من هر کدوم 10 و 12 سال با من اختلاف سنی دارن و خیلی وقت پیش ازدواج کردن. خدا رو شکر همسرانشون و خانواده های اونها خیلی از وصلتشون راضین و البته برادرهای من هم همین طور اما حس می کنم انتخاب برای من واقعا سخت شده. گاهی با بعضی از آقایون که بیرون میرم تا حرف بزنم بعد از مدت کوتاهی حس می کنم که به درد هم نمی خوریم و البته متاسفانه چون هیچ ارتباطی هم با هاشون برقرار نمی کنم حاضر هم نمی شم که دوباره باهاشون بیرون برم. بد نیس که بگم من با پدرو و کلا خانوادم راحتم و خصوصاً با پدرم رابطه قوی دارم البته اختلاف سلیقه همیشه دارم ولی تا به حال مشکل حادی نداشتم. ضمناً همیشه در هر جمعی که بودم تاثیر مثبتی داشتم چه در خانوادم چه در دانشگاه و چه در موسسه ای که کار می کنم و همیشه هم به خاطر توانمندی و سرسختیام تحسین شدم از نظر ارتباطی هم با همکارام یا همکلاسیام هیچ وقت مشکلی نداشتم و همکلاسی یا همکارای مردم خیلی هم بهم احترام میذاشتن. شاید فکر کنید اغراقه اما دخترای اطرافم همیشه به احترامی که آقایون بهم میذاشتن حسادت می کردن. آدم توداری هستم اما با دیگران چه زن چه مرد راحتم و هیچ وقت مشکل ارتباطی نداشتم اما نمی دونم چرا توی ازدواج نمی تونم دل ببندم. البته من برام دوبار موقعیت پیش اومد که طرفم رو دوست داشتم یکیشون رو بعد از مدتی متوجه شدم که به همه چیز تظاهر می کنه و چون خانواده من رو به لحاظ مذهبی قبول نداشت و خودش رو خیلی مومن به حساب میاورد کنار گذاشتم که تفاوت سنیش هم با من 9 سال بود. یکی رو هم البته پیشنهاد دوستی بود ، 17 سال از من بزرگتر بود ، متاهل بود و دائم می گفت که با همسرش مشکل داره و حدود دو ماه توی گوش من خوند، ضمناً مدیر عامل من توی شرکتی بود که من توش برای اولین بار مشغول به کار شدم وو در نتیجه وقتی دیدم کم کم دارم تحت تاثیرش قرار می گیرم از اون شرکت بیرون اومدم. نمی دونم ولی موندم که اصلا می تو نم ازدواج کنم یا نه. البته من بیشتر نگران تنهایی هستم که دیگران من رو ازش می ترسونن. نه اینکه قصد ازدواج نداشته باشم اما .. نمی دونم چی باید بگم. لطفاً رهنماییم کنید.
با سلام!
من زنی سی ساله هستم و یک دختر یک سال و نیمه دارم. خانه دار هستم ولی به نویسندگی و کار ترجمه علاقه زیادی دارم . متاسفانه نمی دانم ازکجا شروع کنم. قبلا شعر می گفتم ولی به دلایلی این استعدادم کمرنگ شده است. گاهی چیزهایی می نویسم ( داستان یا شعر) و در نزدیکان اگر کسی به ترجمه مطلبی (انگلیسی) نیازداشته باشد به او کمک می کنم . دوست دارم استعداد و توانایی خود را رشد بدهم . ولی همانطور که گفتم نمی دانم ازکجا شروع بکنم لطفا مرا راهنمایی کنید.با تشکر!
سلام من چهار ماه عاشق یکی شدم اما عشق یک طرفه ازاون موقع درس نمیخونم یعنی ازهمه چی زده شدم میخوام بشم معصومه قبل درس بخونم فراموش کنم اما نمیدونم چکار کنم
لطفا واضح تر
سلام به نظر من همه اینا به دوست داشتن ربط داره آره ولی باید بعد ازدواج دیگه…. انجام نده وخیانت نکنه
سلام،دختری 27 ساله با مدرک کارشناسی ارشد هستم.دوران لیسانس درسخوان نبودم و بخاطر همین معدلم زیر 14 شد.از موقعی که از ارشد فارغ التحصیل شدم همش دوران بد لیسانس را بیاد میارم و از درون احساس عذاب وجدان میکنم که اونموقع خوب درس نخوندم و الان مجبورم عواقبشو ببینم.میترسم علیرغم هوش و استعدادی که دارم برای دکترا منو قبول نکنند.حتی وقتی کسی ازم معدل میپرسد از گفتن حقیقت شرم دارم.شاید باورتون نشه اما از این میترسم که با کسی ازدواج کنم و حقیقت را بفهمه که معدلم چند بوده با اینه از دانشگاههای خوب فارغ شدم یکذره اعتماد بنفس ندارم.بمن بگید چکار کنم ممنون
لطفا بهم کمک کنید همش نگرانم که نکنه اجنه بهم گیر داده باشند :((((((
سلام.ممنون از حرفای زیباتون.امروز با اینجا اشنا شدم و خیلی خوسحالم.
26سالمه سه سال پیش نامزدیم با به اقایی بهم خورد.من توی دوران نامزدی متوجه شدم بیماری ام اس دارم و اون اقا درست بعداز شنیدن این خبر نامزدیو بهم زد وبدون هیچ تو ضیحی رفت.حالا خیلی احساس تنهایی میکنم و فکر میکنم به شخصیتم توهین شده.با وجود اینکه فامیلم در جریان بودن این بیشتر عذابم میده.بیماریم مشکلی واسم ایجاد نکرده و باهاش کنار اومدم.ولی این همیشه عذابم میده اون اقا که منو بخاطر بیماری رها کرد و حتی یک روزم صبر نکرد به این فکر نکرد که من هیچ دخلی توی مبتلا شدن به این بیماری نداشتم.شاید این اتفاق واسه اون مبفتاد ایا بازم این برخوردو میکرد؟ایا اون همیشه فکر میکنه سالمه؟کسی که قرار بود تا اخر راه همسفرم باشه چرا زود جا زد؟چرا راجع به این بیماری تحقیق نکرد؟
لطفا راهنماییم کنید چطوری با این مسله کنار بیام؟
سلام
دختری هستم بیست و دو ساله شاغلم،دانشجوی رشته مهندسی هستم،خواستگارای خوب و زیادی دارم اما هیچ کدوم با اونی که از یه همسر تو ذهنمه و میتونه خوشبختم کنه سازگاری نداره نمیدونم شاید هم به دلیل زیادی خواستگار من خیلی مشکل پسند شدم یا شاید هم به دلیل توقع زیاد خانوادم باشه که چون تک دخترم خیلی انتظارشون بیشتره و اینو به من هم انتقال میدن گاهی فکر میکنم شاید اونی که ما میخوایم اصلاً وجود نداشته باشه چون هر کسی یه نقطه ضعفایی داره کسایی بودن که خواستن مسئله رو با خودم در میون بذارن و حس علاقه ی شدیدی بهم کردن اما من فکر میکنم این بازی همه پسراست برای اینکه بخوان یکی رو بدست بیارن،فکر میکنم به خاطر موقعیتمه که همچین علاقه ای میکنن همیشه سعی میکنم از حرفاشون به دور باشم اجازه ندم ابراز احساسات کنن چون میترسم که عاشق بشم و خیلی چیزا رو نادیده بگیرم میخوام که عاقلانه ازدواج کنم که عاشقانه زندگی کنم اما همچین موردی نیست که عقلم به طور کامل از همه جهات تاییدش کنه شغل دکتری یا مهندسی موفق ،شآن و منزلت اجتماعی،اخلاق،ایمان و پاکی،شخصیت ،روابط اجتماعی،دارایی خونه ماشین،قیافه در حد تعادل،شخصیت،خانواده اصیل و بافرهنگ،موردی بوده که خواسته همه شرایطی که میخوامو فراهم کنه گفته تا هر وقت بگم صبر میکنه اما من نتونستم بهش اعتماد کنم تازه اگه بتونم اعتماد هم کنم تا اون شرایطی رو که میخوام فراهم کنه شاید اونی که میخوام بیاد بخاطر همین نمیتونم منتظرش بمونم شاید اگه احساس نیاز عاطفی و بعضی وقتا جنسی برای ازدواج نداشتم میتونستم بیشتر تا اومدن مورد خوب صبر کنم اما تازگیا این احساس نیاز بیشتر شده آدم خیال پردازی هستم و نمیدونم برآوردن این نیازها تو خیال چقدر گناهه اصلًا نمیخوام بخاطر حس نیازی که میکنم مرتکب گناه بشم از یه طرف هم نمیخوام ازدواجی کنم که بخاطر صبر نکردنم پشیمون بشم یا چیزایی که از ازدواج میخوام نتونم بدستش بیارمو بخوام که برگردم به قبل،بدون اینکه متوجه بشم به خیال میرم به محض اینکه به خودم میام برمیگردم اما بعضی وقتا وقتی به خودم میام که دیر شده چون خیال شیرینی سراغم میاد،گشتن دنبال حرفا و عکسا یا اطلاعاتی در مورد مسائل جنسی برام خوشایند شده موضوعی که شاید قبلاً فقط از روی کنجکاوی بود، که خیلی جلوی خودمو میگیرم منتظر یه خواستگار ایده آلم از خدا میخوام کسی رو سر راهم بذاره که از همه جهات خوب باشه میدونم همچین آدمی کم پیدا میشه اما منم از هر کسی نمیخوام که فقط از خودش میخوام،هر موردیم که میاد بررسی سطحیش خودم میکنم اما همه اونایی که میخوام نداره بطوری که در صورت نداشتن شرایطی که میخوام اصلاً دلم نمیخواد باهاش ازدواج کنم شاید بشه روزی که سه تا خواستگار همزمان دارم،دنبال راهیم که بدون فکر کردن به این مسائل بدون گناه و پرداختن به درس و مشغول کردن خودم ذهنمو فراری بدم تا اومدن مورد مطلوبم نمیدونم این کاره درستیه؟سنم بالاتر نمیره؟بعداٌ مشکلاتی ایجاد نمیکنه؟خیلی میترسم از گناه؟ که خدا بخاطر این ازم قهر کنه دو سه باری به فیلمای سکسی رو آوردم البته اولا فقط بخاطر حس کنجکاوی که بعدش خیلی عذاب وجدان گرفتم باعث شده از خودم بدم بیاد خواستگارایی که دارم یا خودش خوبه شغلش مناسبه داراییش بد نیست فرهنگ خونوادش با فرهنگ ما نمیخوره یا خونوادش و شرایط و دارایی و اخلاقش خوبه مثلآ قیافش خوب نیست یا شرایطی که میخوام نداره اما بخاطر من میمیره مثلً شغل آزاده قیافه و اخلاق و روابط اجتماعیش خوبه میگه مطمئنه میتونه شرایطی رو که میخوام فراهم کنه موندم چیکار کنم از یه طرف نمیتونم قضیه از دواجو از ذهنم به دلیل سیل عظیم خواستگار دک کنم از یه طرف نیمخوام فکر گناه هم بکنم قبلاً که خیلی احساس نیاز نمیکردم شرایطی مثل استاد دانشگاه یا خیلی شرایط خوبو بدون اینکه بدونم کیه و بررسیش کنم رد کردم که خیلی الآن پشیمونمو نمیخوام که دوباره تکرار شه این موضوع رو درسمم تاثیر گذاشته خیلی تمرکزمو میگیره دیگه نمیتونم درس بخونم اگه خیالم راحت تر شه فکر میکنم بهتر بتونم درس بخونم نمیدونم!اگه میشه راهنماییو کنید از اشتباهاتم آگاهم کنید بنظرتون چه کارایی میتونم بکنم که از این فکرا یا خیال پردازی به دور باشم و تا اومدن یه مورد مناسب صبر کنم ؟
با تشکر
سلام لطفا کمکم کنید من 26سالمه یه ازدواج داشتم و توعقد بخاطر اعتیاد پسره جداشدم (سال گذشته) الن یه خواستگار دارم که تقریبا 4 ماهه باهمیم . ایشونم یه ازدواج داشته . مساله من درمورد علائق جنسیه ایشونه اینکه میگه از پاهای تو خوشم میاد و تاحالا نسبت به هیچکی این حسو نداشتم .میگه دوس داره تو سکس کتک بخوره نه از سر خوشنت من بلکه از سر علاقه بهش .میگه دوس داره بذارمش تو آمپاس تحریکش کنم ولی اجازه رابطه ندم تا شب…. به نظرتون اون خودآزاری داره یادم رف بگم میگه دوس داره بردم باشه از سر کار که اومد من رو کاناپه باشم و بهش بگم بیا دستمو ببوس!!!!!!!!!!!!!!!! اکه اسلیوه آیا این اختلال درمان داره ؟ خطرناکه؟مشکل ایجاد میکنه؟ چیکار کنم؟
چراکسی جوابه منو نمیده؟؟؟؟؟
سلام الناز عزیز
پاسخ شما به ایمیل تان ارسال شده است.
جوابتون خیلی کلی بودمن در باره مازوخیست جنسی خیلی مطلب خوندم .واسه اینکه ببینم چقد رو این مساله اصرار دارده یه بار وقتی بهم گف سرورم گفتم نگو دیگه نگف.یا وقتی گفتم از پا خوشم نمیاد خیلی اصرار نداشت. میشه بیشتر راهنماییم کنید؟مثلا چه چیزهایی بپرسم ؟ و اینکه این مساله چه قد اهمیت داره؟ آیا مشکل سازه ؟ لطفا بگید چی بپرسم. ممنون میشم . منظر جوابتون هستم
سلام الناز:
اگر به این شکل است که می گویید به احتمال زیاد ایشان علاقه زیادی به فیلم ها و تصاویر پرونوگرافی دارند و اینکه این نوع خواسته های در آینده برایشان مهم باشد، جای تامل دارد.
سلام،من در گروهي دوستي خود هم کلاسي،دارم که خيلي نسبت به نمرات با من حسادت دارد در حالي که زياد درس خون نيست چند وقت پيش ما فرداش امتحان ترم داشتيم و قرار شد يکي از دوستان جزوه اي را،به من ايميل کند تابخونم ومن هم به ايشان ايميل کنم اما هر چه دوستم ايميل ميکرد به دستم نميرسيد گاهي برايم پيش مي آمد در نتيجه چون همش ايميلي که از اين يکي شخص ميگرفتم به دستم ميرسيد به اس دادم گفتم ميلت رابده من به فلاني بدم تاجزوه را به تو ميل کند وتو به من ميل کن ولي ايشان جزوه را دريافت کرد وبه من ميل نداد و جواب اس ام اس مرا تا چند دقيقه پيش که جزوه ميخواست و مرتب پيگير بود ميداد نداد در نتيجه به او زنگ زدم ديدم داره پشت تلفن،خيلي راحت من رو ميپيچونه به نظر شما برخورد من در مقابل اين نوع برخورد ها چگونه بايد باشد?ممنون ميشم جواب را به من ارسال کنيد با تشکر
در ضمن نميخواستم به او مستقيم بگويم زيرا ميدانستم انکار ميکند
با سلام
دختیری 33 ساله هستم که از دوران 18 سالگی و لیسانس توجه خاصی به یکی از پسرهای موفق کلاسم داشتم ولی ایشان سرشان به کار خودشن بوده و هر چند وقت یک بار با دختری سرگرم بودن و برای رابظه ی من ارزشی قائل نبودن ولی می دانستن که بهشون علاقه دارم- بعد از اینکه فوق قبول شدیم رابظه شون بهتر شد با من و حتی قصد داشت با من ازدواج کنه ولی به خاطر خاطرات بدی که ازش در ذهنم داشتم اجازه بحث بیشتر ندادم و خودم دقیقا همون رتارهای لیسانس اون را پیش گرفتم – وللی الان پشیمونم می دونم چقدر عذابش دادم و البته اون هم کم ادیت نکرد دیگه جوابمو نمیده و ریجکت می کنه /شاید فهمیده آخه پیش یک روانشناس رفتم گفتن که ناراختی اون می تونه خظرناک باشه یعنی در حال ترک رابطه است / یعنی شاید خودم بهش گفتم تو گوشی رو بر می داری شادی هنوز پس دوستم داری- دیگه مثلا داد هم میزنه/ نمی دونم چیکار کنم دفتر داره الان به نظرتون برم دفترش؟
سلام من امشب با وب شما آشنا شدم . راستیتش من مشکل تو زندگیم زیاد دارم . یک بارهم دست به خودکشی زدم که متاسفانه به موقع خونوادم خبردار شدن و منو رسوندن بیمارستان . بعدچند مدت پیش مشاور رفتم اما مشاورم نتونست مشکل منو حل کنه فک کنم اصلا حتی نتونست منو درک کنه .من رشته ای رو که میخواستم تو دانشگاه نرفتم چیزایی رو که تو زندگیم دوس داشتم داشته باشم ندارم بخاطر موقعیت مالی و اینکه کسیو میخوام که مادرم شدیدا مخالف ازدواج من با ایشون هستن .خودکشیمم بیشتر به همین دلیل بود .بخاطر غصه خوردنام زیباییمو از دست دادم و همه اطرافیانم متوجه افسردگی من میشن حتی دوستایی که دوران مدرسه بامن بودن و یه دختر شادو خندون رو افسرده و پکر با چهره ای خراب شده میبینن. بخوام کلا همه چیو بگم صد صفحه میشه اما سوالی داشتین بپرسین که جواب بدم . نیکان 23 ساله
سلام بر فراکاو عزیز…..واقعیتش اینه که من رشته ام مشاوره است ودرمقطع ارشد مشغول به تحصیل هستم..استادمون گفته که ازمشاوره فردی وتحصیلی وشغلی وگروهی هر کدوم یه نمونه برام بصورت کتبی بیارید بینم شماچه راهکارهایی بکار بردید….منم وقتم خیلی کمه.میتونید کمکم کنید
انجام این موارد خواسته شده خیلی راحت است. برای مشاوره فردی از یک جلسه مصاحبه و یک نمونه تست روانشناسی استفاده کنید. برای مشاوره تحصیلی هم از آزمون رغبت سنج استفاده کنید.
ازمون رغبت سنج رو می توان برای مشاوره شغلی نیز استفاده کرد.
سلام . من از طرف سایت شما ایمیلی دریافت کردم که مبنی برتایید کردنو دنبال کردن هست.اما وقتی روی دنبال کردن میزنم صفحه برای من باز نمیشه .چیکارکنم که شما جواب منو بدین ؟ من خیلی وقته منتظر جواب شماهستم
باسلام پسری 16ساله دارم که به درس خواندن علاقه ای ندارد دوران ابتدایی رابا معدل 20قبول شده ازدوران راهنمایی افت کرد والان که دوم تجربی هست 9درس راافتاده درضمن به اصرار خودش این رشته راانتخاب کرد وگفت اگرقرار باشد به فنی حرفه ای بروم ترک تحصیل میکنم الان هم اصلا درس نمیخواند ومی گوید من استعداد وعلاقه به درس ندارم نمی دانم چکار کنم خواهش میکنم مرا راهنمایی کنید ازشماسپاسگزارم
پاسخ به ایمیل شما ارسال شد.
سلام
مدت 6 ماهه عقد کردم
همسرم تمام معیارهای خوب برای ازدواج را داره ولی نمیدونم چرا با اینکه با منطق باهاش ازدواج کردم از نظر احساسی باهاش نمیتونم خو بگیرم.
ناخودآگاه با کسی ک دوستش دارم مقایسه اش میکنم
چه کار کنم؟
توروخدا به سوالاتم جواب بید
مادر شهرم خیلی رو شوهرم نفوذ داره پیش نهادهایی میده که بر خلاف میل من شهرم همون کار را انجام میده من عصبانی میشم چون به ضرر زندگیم اما من نمیتونم کاری کنم لطفا راهنمایی کنید
سلام بخدمت همه من جوان 19 ساله هستم که یه مشکل بسیار بزرگ صدر راهم شده امید وارم جوامو زودتر بدید من یه مشکل عصی دارم که وقتی داخل ازار راه میرم فکر میکنم همه طرفم نگاه میکنن و به سر شان راجب من فکر های بد دارن وبسیار گوشه نشین شدم هیچ اجتماعی نیستم گذشته یعنی چند سال پیش خیلی روحی خوبی داشتم اجتماعی ودم ولی نیدونم آلان چرا اینجوری شدم خواهش میکنم منو کمک کنید با سپاس
وبلاگ خوبى است
با عرض سلام.و خسته نباشید.من لیسانس فیزیک اتمی از داشگاه امیر کبیر دارم 10 سال است ازدواج کرده ام و یک پسر 9 ساله هم دارم.وقتی ازدواج کردیم شوهرم دیپلمه بود اما چون پارتی کلفتی داشت ارگان خیلی خوبی استخدام شده بود و من ترم آخر بودم که بچه دار شدم.ودیگه نرسیدم درس بخوانم.ولی شوهرم از طرف ادارشون بورسیه شد و دانشگاه آزاد علوم سیاسی قبول شد و حالا هم بدون کنکور ارشد همون ا دارشون بورسیش کرده داره فوق همون رشتشون رو میخونه.منم حالا تصمیم گرفتم برم فوق ولی چون پولم به آزاد نمیرسه و شوهرم بهم پولی نمیده میخوام برم دانشگاه سراسری البته نه فیزیک مهندسی صنایع که تحقیق کردم خیلی پر کاربرده.ولی از طرفی هم میگم شوهرم رو راضی کنم که دوباره بچه دارشیم که البته اون راضی نیست بچه ی دیگه ای داشته باشیم.حالا دارم چند هفتس فکر میکنم اینو راضی کنم بچه دارشیم یا برم فوق لیسانس بگیرم.یا کلا بی خیال هر دوتاش بشم برم کلاس زبان که کاربردش از مدرک فوق بیشتره .لطفا منو راهنمایی کنین.
سلام ببخشید دختری هستم با اعتماد به نفس نسبتا پایین مادرم از اون بچگی قدرت تصمیم گیری رو ازم گر فته البته شاید من این جوری فکر می کنم مادرم تعصبی نه خیلی ولی تا حدی که بااینکه من 18 سالمه ولی تا حالا تنها تا سر کوچهمون نیز نرفتم البته نصفش به خاطر مادرم باشه نصفشم به خاطر اعتماد به نفس پایینم باشه شاید درست نباشه اینو بگم ولی من احساس حقارت زیادی می کنم احساس خریت واحمقیت وبیشعوریت خاصی می کنم البته شاید ابن احساس منطقه ای باشه چون جدیدا توی کنکور رتبه ی نجومی اوردم با اینکه خیلی درس خوندم اخه من که تا چشم باز کردم تو کتاب بودم از اول دبیرستان هر روز کلاس کنکوری ودرس هیچی از زندگی. نفهمیدم جز درس شاید بخاطر اینکه این همه درس خوندم اخرشم هیچی احساس خنگیت عجیبی می کنم البته شایدم به خاطر سن وسالم یک خورده احساسیم خوب بی خیال نمی خواد جوابم بدید همین که یک جا برای خودم درددل کردم کافیه اوضاع بقیه وخیم تر به مشکلات اونها رسیدگی کنیدولی یک نصیحت بکنم انقدر احساساتیم خوب نیستا به کساییم که سن 18 تا20 سال دارن نصیحت می کنم این احساسات زیاد جدی نگیرید این احساسات دراین سن طبیعیه زیاد سخت نگیرید
نصیحتی خواهرانه قبل از اینکه نظر بزاری میکنم خواهر من که برای مشاوره مادرم برده بودش پیش مشاور مشاور کاملا تایید شده بود یعنی خیلی معروف بود طبق گفته های مادرم این اقا ی مشاور جوانی بود با حالتی مرموز وقدرت نفوذ بالا توی ذهن این امطلب مادرم میگه مادرم خانمی سن دار حدود 50 سالشه. وکاملا پخته فوق لیسانس مدیریت داره اره داشتم میگفتم مادرم از عجیبی این مشاور می گفت می گفت وقتی جلوش نشسته بود تمام افکار ذهنش میفهمید خلاصه حالت خاصی داشت خواهر من رفت پیشش برای مشاوره توی اون مدت که خواهرم رفته بود پیشش کلا اخلاقش عوض شده بود به همه بدبین شده بود با من جوری رفتار می کرد انگار من دراکولام مثلا بهش می گفتم خواهر بیا باهم این مسله رو حل کنیم می دونید به من چی می گفت به حالت مرموزی به من نگاه می کرد می گفت تو از اینکه می خوای باهات سوال حل کنم قصد داری. ببین چقدر مسخرهاس ببین تاچه حدبدبین شده بود البته با من بهتر بود بامادرم که اصلا نگو انقدر به مادرم بدبین شده بود که نگو خلاصه مدتی گذشت دیگه خواهرم به خاطر درس دیگه مشاوره نرفت بعد ها که من ومادرم علت این رفتاراش زمانی که مشاوره میرفت پرسیدیم گفت اون مشاور سخنانی بهش می گفته در رابطه ی منومادرم که باعث بدبینیش شده بوده می گفت وقتی با ما حرف می زده نا خداگاه یاد حرفای مشاور میافتاده وتاحالا کسی انقدر روش نفوذ نداشته. وقتی اون مشاور از من ومادرم پیش خواهرم بد می گفته واصرار داشته که منومادرم داریم به خواهرم ظلم می کنیم خواهرم دفاع میکرده و میگفته این طوری نیست خواهرم می گفت اون لحظه با اینکه منطقه ام بهم می گفت این توری نیست ولی این مرد انقدر نفوذ کلام داشته که ناخداگاه که خودش هم نمی خواسته رو ذهنش تاثیر می ذاشته. البته در مورد همه مشاورا نمی شه اینو گفت ولی خوب گفتم اینو گفته باشم تا راحت به کسی اعتماد نکنید
بابا این حرفا چیه به خدا ما مسلمانیم دوست دخت وپسر چیه حاله ادم بدمیشه تو رو خدا این حرفا رو بریزید دور به خدا وقتی من این نظرات و می خونم به جای شما از خجالت اب میشم اخه چی بگم من توخلوت خودمم این مسایل برای خودم نمی گم دیگه چه برسه اینجا واقعا خجالت بکشید این حرفا چیه اینا همش بخاطر سستی ایمان یک خورده به خدا نزدیک شو ببین اون وقت مشکلاتت حل نشد اصلا تو غلط می کنی به نامحرم نگاه می کنی چشای کور شدتو بدوز به زمین اونوقت ببین دیگه به کسی علاقه پیدا مککنی یا نه ملت ما داره به کجا میره واقعا که
با سلام
پسری21 ساله دانشجوی ترم سه گفتار درمانی هستم.تا حالا با هیچ دختری کوچکترین رابطه ای نداشتم.اگه خدا قبول کنه آدم مقیدی به مسائل شرعی ام.وضع اقتصادی خانواده ام تقریباً خیلی خوب هست.یه مسئله ی دیگر در رابطه با خودم این است که من به درس و ادامه تحصیل بسیار علاقه دارم و میخوام درسم رو تا مقطع دکترا ادامه بدم..از ترم 2 یکی از دخترای کلاسمون که شش ماه کوچکتر از خودم است رو زیر نظر دارم.دختر چادری و مذهبی و بااخلاقی ست.از ایشون خوشم آمده ولی هنوز به غیر از چند تا از دوستام کس دیگری با خبر نیست.میخوام این موضوع را با خانواده ام در میان بگذارم ولی میترسم با مخالفت شدید خانواده ام روبرو شوم(به علت نداشتن پول و کار و زود بودن و …)از این گذشته اگر من از این خانم خواستگاری کنم و ایشون هم اگه قبول کنن ایشون باید حداقل چهار سال صبر کنن تا من درسم و سربازیم تمام شود .خب ممکن است با مخالفت خانواده یا خود ایشون روبرو شوم.تازه از اینها گذشته من چون میخوام ادامه تحصیل دهم و شاید بلافاصله ارشد قبول شدم دیگه معلوم نیست کدام شهر باشم و آینده ام رو هواست.خواهشاً به صورت دقیق پاسخم را بدهید
خیلی خیلی ممنون
دختری یازده ساله هستم با سکته وفشارپایین ومریضی قلبی مادر بزرگم اضطراب زیادی دارم ومی ترسم کمکم کنید
سلام زهرا
وضعیت جسمانی مادربزرگ شما با توجه به سن وی در افراد زیادی دیده می شود اما این نگرانی شما رو باید یک روانشناس به صورت حضوری بررسی کند.
سلام.من و همسرم 5 ساله ازداج کردیم و همسرم سیگار میکشه ومن خیلی تلاش کردم برای اینکه اون اینکارو کنار بزاره ولی متاسفانه یه مقداری زیاده روی کردم فکر میکنم و زیاد راجع به ایم موضوع باهاش بحث کردم من چیکار میتونم بکنم که اون به رفتن به جلسات نیکوتین برای ترک راغب بشه واینقد مقاومت نکنه چون خودش به تنهایی نمیتونه ترک کنه دوباره برمیگرده لطفا کمکم کنید
سلام مدیر سایت عزیز من دختری 26ساله هستم که دوسال متاهل هستم چندماه پیش تابستون یه روز داشتم باشوهرم میرفتم خرید پایه سمت چپم شروع کرد به سرشدن بعدش بدنم خیلی ترسیده بودم خیلی وحشتناک بود فرداش حالت تهوع شدید داشتم رفتم دکتر ام آرای دادم گفتن مشگلی نداری میگرن داری یه چندمدت توخواب دست سمت راستم شروع میکرد به سرشدن ازخواب میپریدم وباترس ولرز توخونه میدویدم اونلحظه نمیتونستم خوب حرف بزنم بعد یه مدت کم ترشد حالا استرس واظطراب دارم تپش قلب دارم بدنم گاهی میلرزه ازهرچیزی میترسم صبح که ازخواب بلندمیشم خوبم ازظهر تاشب شروع میشه استرس داشتن اظطراب داشتم احساس میکنم خیلی شولم توان کاریو ندارم حتی میخوام ظرف بشورم همش میترسم ازجاهایه شلوغ میترسم مهمونی میرم میترسم حالم خراب بشه میترسم بدنم سربشه شل میشه بدنم دکترم گفت یکم فشارت بالاست نمک دیگه نمیخورم دکترم قرص پرانول 10 با فولیکول با ویتامین ب1 با زاناکس وکلسیم جوشان تجویزکرده میخورم خیلی میترسم دوست دارم خوب بشم من دختری شادوسرحال بودم حالاهم میخوام باردارشم ازبارداری میترسم،میترسم واسه بچه ایکه من بخوام بارداربشم اتفاقی بیوفته چیزیش بشه،من هروز این دردو دارم تحمل میکنم نمیدونم چیکارکنم یعنی تا آخرعمرم باید این دردو تحمل کنم ؟دیگه زندگیه آدیمو ندارم زندگی آدیمو میخوام تروخدا کمکم کنید تروخدا جوابمو بدید
تروخدا فقط خواهشا جواب منو به ایمیل نفرستید چون من ایمیل ندارم واین ایمیل خواهرمه خواهش میکنم اگه میشه جواب منو همینجا بدید ازتون ممنونم
باسلام
زنی32ساله هستم یه پسر6 ساله دارم وزندگی نسبتا آرومی دارم ولی یه مشکلی که خیلی عذابم میده سفید شدن موهامه خیلی روش حساس شدم هرروز جلو آینه میرم وموهای سفیدو چک میکنم و دنبال درمانای گوناگونم رفتم تا نتیجه بگیرم خیلی از این موضوع ناراحتم نمیدونم چکار کنم دارم رو اعصاب شوهرم وبچم راه میرم به شوهرم شکاک شدم با بچم بد رفتاری میکنم خیلی عصبی شدم حوصله کسی رو ندارم لطفا منو راهنمایی کنید.
یک دنیا ممنونم از سایت خوبتون.من از مخاطبین سایت شما هستم و همیشه به سایتتون سر میزنم.یه خسته نباشید حسابی به همه دست اندرکارانتون.
میخواهم برایم یک برنامه ریزی عال کنید
سلام لطفا منوراهنمایی کنید نتونستم تو یک دقیقه فایل خریداری شده رو دانلود کنم میشه لینک رو برام ارسال کنید شماره سفارش ۱۰۱۸۷۸
درود فراوان خانم شهامت
لینک دانلود جایگزین به ایمیل شما ارسال شد.