اصول گشتالت در اتاق درمان (کاربرد 11 اصل گشتالت درمانی در اتاق درمان)

در نظریه گشتالت، اصول ادراکی نقش مهمی در درک چگونگی سازماندهی تجربیات توسط فرد دارند. اصول گشتالت نه تنها در ادراک بصری بلکه در سازماندهی تجربیات هیجانی و بین فردی نیز کاربرد دارند. در اتاق درمان، رواندرمانگری با گرایش گشتالت درمانی، آگاهی از این اصول میتواند به درمانگر در فهم الگوهای مراجع و تسهیل آگاهی او کمک کند.
1. اصل مشابهت (Similarity principle):

- توضیح: عناصری که از نظر ویژگیهایی مانند شکل، رنگ، اندازه یا بافت مشابه هستند، به عنوان یک گروه واحد ادراک میشوند.
- کاربرد در اتاق درمان: درمانگر ممکن است متوجه شود که مراجع تمایل دارد افراد یا موقعیتهایی را که ویژگیهای سطحی مشابهی دارند، بدون توجه به تفاوتهای اساسی، در یک دسته قرار دهد.
- مثال بالینی: مراجعی به نام رضا، در مورد روابطش با همکارانش صحبت میکند و میگوید: «همه آنها مثل هم هستند، فقط به فکر منافع خودشان هستند و هیچوقت کمک نمیکنند.» درمانگر متوجه میشود که رضا دو همکار را که هر دو در یک مجموعه کار میکنند و گاهی اوقات دیر به جلسات میرسند، به عنوان افرادی کاملاً مشابه و غیرقابل اعتماد ادراک میکند، در حالی که در واقعیت، انگیزهها و رفتارهای آنها ممکن است متفاوت باشد. درمانگر میتواند با پرسیدن سوالاتی مانند: «چه شباهتهای دیگری بین این دو نفر میبینید؟» و « چه تفاوتی در نحوه رفتار آنها با شما وجود داشته است؟» به رضا کمک کند تا از این تعمیمزدگی مبتنی بر شباهتهای سطحی آگاه شود و دیدگاه گستردهتری پیدا کند.
2. اصل مجاورت (Proximity principle):

توضیح: عناصری که از نظر فضایی به یکدیگر نزدیک هستند، به عنوان یک گروه مرتبط ادراک میشوند.
کاربرد در اتاق درمان: درمانگر ممکن است ببیند که مراجع رویدادهایی را که به صورت زمانی یا مکانی نزدیک به هم رخ دادهاند، به طور علی و معلولی به هم ربط میدهد، حتی اگر ارتباط منطقی واضحی بین آنها وجود نداشته باشد.
مثال بالینی: مراجعی به نام سارا، پس از اینکه در یک روز هم با رئیسش مشاجره کرده و هم یک پیام انتقادی از طرف یکی از دوستانش دریافت کرده است، احساس میکند که «همه از او بدشان میآید.» درمانگر میتواند با بررسی این ارتباط نزدیک زمانی بین دو رویداد و پرسیدن سوالاتی مانند: «چطوری فکر میکنید خشم رئیس شما لزوماً به نظر دوستتان درباره شما مرتبط است؟» به سارا کمک کند تا از این ادراک مبتنی بر مجاورت آگاه شود و احتمال دهد که این دو رویداد مستقل از یکدیگر رخ دادهاند.
3. اصل تداوم یا پیوستگی (Continuity principle):

- توضیح: ما تمایل داریم خطوط و الگوها را به گونهای ادراک کنیم که گویی پیوسته هستند و تغییر جهت ناگهانی ندارند.
- کاربرد در اتاق درمان: درمانگر ممکن است متوجه شود که مراجع در توصیف تجربیات خود، یک خط داستانی پیوسته و بدون انقطاع ایجاد میکند، حتی اگر واقعیت پیچیدهتر و شامل تغییرات و تناقضهایی باشد.
- مثال بالینی: مراجعی به نام بهرام، در مورد زندگی خانوادگیاش صحبت میکند و آن را به صورت یک سری مشکلات بیپایان توصیف میکند: «همیشه همینطور بوده، از بچگی تا الان هیچوقت آرامش نداشتهام.» درمانگر میتواند با پرسیدن سوالاتی مانند: «زمانی بوده که اوضاع کمی بهتر شده باشد؟» یا «چه تغییراتی در طول این سالها رخ داده است؟» به بهرام کمک کند تا از این ادراک پیوسته و بدون تغییر آگاه شود و لحظات مثبت یا تغییرات جزئی را نیز ببیند. (کاربرد فراوان در زوجدرمانی)
4. اصل تکمیل، یکپارچگی یا بستار (Closure principle):

- توضیح: ما تمایل داریم اشکال ناقص یا ناتمام را به صورت کامل و بسته ادراک کنیم و شکافها را پر کنیم.
- کاربرد در اتاق درمان: درمانگر ممکن است ببیند که مراجع در مورد دیگران یا موقعیتها بر اساس اطلاعات ناکافی یا تجربیات قبلی، فرضها و قضاوتهای قطعی میکند و شکافهای اطلاعاتی را با باورهای خود پر میکند.
- مثال بالینی: مراجعی به نام نازنین، در مورد همسایهاش که به تازگی به او سلام نکرده است، میگوید: «حتماً از من خوشش نمیآید، همیشه همینطور بوده.» درمانگر میتواند با پرسیدن سوالاتی مانند: «چه دلایل دیگری ممکن است برای سلام نکردن او وجود داشته باشد؟» یا «قبلاً هم تجربه مشابهی داشتهاید که بعداً متوجه شوید برداشتتان اشتباه بوده است؟» به نازنین کمک کند تا از این تمایل به تکمیل و بستن زودهنگام برداشتهایش آگاه شود و احتمالات دیگر را نیز در نظر بگیرد.
5. اصل شکل و زمینه (Figure-Ground principle):

- توضیح: ما تمایل داریم بخشی از میدان ادراکی را به عنوان شکل (موضوع توجه اصلی) و بقیه را به عنوان زمینه (محیط پسزمینه) ادراک کنیم. شکل معمولاً واضحتر، برجستهتر و به یاد ماندنیتر است.
- کاربرد در اتاق درمان: درمانگر میتواند به مراجع کمک کند تا متوجه شود که در تجربیات خود، بر چه چیزی به عنوان «شکل» تمرکز کرده و چه چیزی را به عنوان «زمینه» نادیده گرفته است. تغییر در تمرکز میتواند منجر به آگاهیهای جدیدی شود.
- مثال بالینی: مراجعی به نام جواد، در مورد مشکلاتش در محل کار صحبت میکند و تمام تمرکز خود را بر رفتارهای منفی رئیساش قرار میدهد (شکل). درمانگر ممکن است از او بپرسد: «در محیط کار، چه جنبههای دیگری وجود دارد؟ روابط شما با سایر همکاران چگونه است؟ آیا هیچ فرصت رشدی وجود دارد؟» (بررسی زمینه). این تغییر در تمرکز میتواند به جواد کمک کند تا تصویر کاملتری از وضعیت خود ببیند و متوجه شود که تنها رفتارهای منفی رئیساش تعیینکننده تجربه او نیستند.
6. اصل سرنوشت مشترک (Common Fate principle):
- توضیح: عناصری که به نظر میرسد با هم حرکت میکنند یا تغییر میکنند، به عنوان یک گروه واحد ادراک میشوند.
- کاربرد در اتاق درمان: درمانگر ممکن است متوجه شود که مراجع افرادی را که در یک موقعیت مشابه قرار دارند (مثلاً قربانی یک حادثه یا عضو یک گروه اقلیت)، به عنوان افرادی با تجربیات و دیدگاههای کاملاً یکسان ادراک میکند.
- مثال بالینی: مراجعی به نام مریم، که به تازگی از یک رابطه آزاردهنده خارج شده است، در مورد سایر افرادی که تجربه مشابهای داشتهاند، میگوید: «همه ما قربانی هستیم و هیچوقت نمیتوانیم به زندگی عادی برگردیم.» درمانگر میتواند با پرسیدن سوالاتی مانند: «آیا در بین افرادی که تجربه مشابهی داشتهاند، کسانی را میشناسید که توانستهاند با موفقیت زندگی خود را بازسازی کنند؟» به مریم کمک کند تا از این ادراک مبتنی بر سرنوشت مشترک آگاه شود و احتمال بهبودی و تابآوری را در نظر بگیرد.
7. اصل فراپوشانندگی گشتالت (Inclusiveness principle):

- توضیح: وقتی چندین شیء در یک ناحیه بسته قرار میگیرند، تمایل داریم آنها را به عنوان یک گروه واحد ادراک کنیم.
- کاربرد در اتاق درمان: درمانگر ممکن است ببیند که مراجع افرادی را که در یک گروه اجتماعی یا خانوادگی خاص قرار دارند، به عنوان افرادی با ویژگیهای کاملاً مشابه ادراک میکند و تفاوتهای فردی آنها را نادیده میگیرد.
- مثال بالینی: مراجعی به نام علی، در مورد خانوادهاش میگوید: «ما همه در این خانواده آدمهای احساساتی هستیم و همیشه همینطور بوده است.» درمانگر میتواند با پرسیدن سوالاتی مانند: «در بین اعضای خانوادهتان، آیا کسی هست که به نظر شما احساساتش را متفاوت از بقیه بروز دهد؟» یا «واکنش شما به یک موقعیت احساسی خاص چگونه با واکنش خواهر یا برادرتان متفاوت است؟» به علی کمک کند تا از این ادراک مبتنی بر فراپوشانندگی آگاه شود و تفاوتهای فردی در درون گروه خانوادگی را ببیند.
8. اصل تقارن (Symmetry principle):

- توضیح: ما تمایل داریم اشکال متقارن را به عنوان اشکال سازمانیافته و منسجم ادراک کنیم.
- کاربرد در اتاق درمان: درمانگر ممکن است متوجه شود که مراجع در روابط خود به دنبال تقارن و تعادل کامل است و هرگونه عدم تعادل را به عنوان یک مشکل جدی تلقی میکند.
- مثال بالینی: مراجعی به نام مینا، از اینکه در رابطهاش با همسرش، او بیشتر تلاش میکند و احساس میکند رابطه «نابرابر» است، ناراحت است. درمانگر میتواند با بررسی مفهوم «تعادل» از دیدگاه مینا و پرسیدن سوالاتی مانند: «آیا فکر میکنید در یک رابطه سالم، همیشه باید میزان تلاش دو طرف دقیقاً یکسان باشد؟» یا «موقعیتی رو بگو که ممکن است در مقاطع مختلف زندگی، یکی از طرفین نیاز به حمایت بیشتری داشته باشد؟» به مینا کمک کند تا از این انتظار تقارن کامل آگاه شود و دیدگاه انعطافپذیرتری نسبت به پویایی روابط داشته باشد.
9. اصل موازات (Parallelism principle):

- توضیح: عناصری که به صورت موازی قرار گرفتهاند، به عنوان عناصر مرتبط ادراک میشوند.
- کاربرد در اتاق درمان: درمانگر ممکن است ببیند که مراجع الگوهای رفتاری مشابه در روابط مختلف خود (مثلاً با دوستان، همکاران و اعضای خانواده) را، بدون توجه به تفاوتهای زمینهای، ناشی از یک علت واحد در نظر میگیرد.
- مثال بالینی: مراجعی به نام حسن، از اینکه در تمام روابط نزدیکش احساس نادیده گرفته شدن میکند، شکایت دارد. او این الگو را هم در رابطهاش با دوستانش، هم با همکارانش و هم با خواهرش مشاهده میکند. درمانگر میتواند با بررسی جزئیات هر یک از این روابط و پرسیدن سوالاتی مانند: «واکنش شما در هر یک از این موقعیتها چگونه است؟» یا « کدام نیازهای شما در هر کدام از این روابط، با دیگران یکسان است؟» به حسن کمک کند تا از این ادراک مبتنی بر موازات آگاه شود و احتمال دهد که دلایل و پویاییهای متفاوتی در هر رابطه وجود دارد.
10. اصل منطقه مشترک در گشتالت (Common Region principle):

- توضیح: عناصری که در یک منطقه مشخص و مرزدار قرار میگیرند، به عنوان یک گروه واحد ادراک میشوند.
- کاربرد در اتاق درمان: درمانگر ممکن است متوجه شود که مراجع افرادی را که در یک گروه اجتماعی یا فرهنگی خاص قرار دارند، به عنوان افرادی با ویژگیهای مشترک ادراک میکند، حتی اگر تنوع زیادی در درون آن گروه وجود داشته باشد.
- مثال بالینی: مراجعی به نام سارا، که در یک شهر کوچک زندگی میکند، در مورد افراد ساکن شهر بزرگ میگوید: «همه آنها سرد و بیتفاوت هستند و فقط به فکر زندگی خودشان هستند.» درمانگر میتواند با پرسیدن سوالاتی مانند: «شما با تمام افراد ساکن شهر تعامل داشتهاید؟» یا « ممکن است در هر جامعهای افراد با ویژگیهای متفاوت وجود داشته باشند؟» به سارا کمک کند تا از این تعمیمزدگی مبتنی بر منطقه مشترک آگاه شود و دیدگاه بازتری نسبت به افراد مختلف داشته باشد.
11. اصل عنصر متصل (Element connectedness principle):

- توضیح: عناصری که از طریق خطوط یا منحنیها به یکدیگر متصل شدهاند، به عنوان یک واحد ادراک میشوند.
- کاربرد در اتاق درمان: درمانگر ممکن است ببیند که مراجع رویدادها یا افراد را بر اساس یک ارتباط سطحی یا یک رویداد منفرد به طور جداییناپذیر به هم مرتبط میداند.
- مثال بالینی: مراجعی به نام امیر، پس از یک مشاجره با دوستش بر سر یک موضوع مالی، نتیجه میگیرد که «ما دیگر نمیتوانیم دوست باشیم.» درمانگر میتواند با بررسی عمق و تاریخچه این دوستی و پرسیدن سوالاتی مانند: «آیا این اولین بار است که در مورد مسائل مالی اختلاف نظر دارید؟» یا «در گذشته توانستهاید اختلافات دیگر را حل کنید؟» به امیر کمک کند تا از این ادراک مبتنی بر اتصال یک رویداد به کل رابطه آگاه شود و احتمال ترمیم رابطه را در نظر بگیرد.
جمعبندی اصول گشتالت در اتاق درمان:
در اتاق درمان گشتالت، هدف از بررسی این اصول، افزایش آگاهی مراجع از الگوهای ادراکی خود و نحوه سازماندهی تجربیاتش است. با آگاه شدن از این الگوها، مراجع میتواند انعطافپذیری بیشتری در درک خود از جهان و روابطش پیدا کند و از تعمیمزدگیها و قضاوتهای زودهنگام رها شود. درمانگر از طریق پرسشگری، دعوت به تجربه و تمرکز بر «اینجا و اکنون»، مراجع را در کشف و تغییر این الگوهای ادراکی یاری میکند.